صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) (میر...) مجذوب . در مزار میرفخر منزل داشت و در اوایل حال بکسب کمال مشغول بود و به آن مشعوف . چون تحصیل کمال نمود جذبه ای از عالم غیب باو رسید و او را از خودی خود برهانید. و از غم و الم خودی خلاص گردانید و چون جذبه بر او غلبه می کرد عقل او مغلوب می گشت ولیکن در این حال سخنان خوب می گفت و شعرهای پخته نیز از او ناشی می گشت و این بیت او راست :
لب و دندان آن مه با چه ماند
چو قندی بر برنج دانه دانه .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.