کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشبع
لغتنامه دهخدا
مشبع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) سیرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). سیر و سیرکرده . (ناظم الاطباء). بسیار. فراوان . تقول : ساق فلان فی هذا المعنی فصلا مشبعاً؛ ضافیاً مستوفی فیه . (از اقرب الموارد) : و نیز آن معانی که پیغام داده شده باشد باید که بشنود و جوابها...
-
مشبع
لغتنامه دهخدا
مشبع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) فتحه و کسره و ضمه که پر خوانده شود، یعنی از فتحه «الف » و از کسره «یا» و از ضمه «واو»پیدا گردد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل معنی آخر شود. || جزوی که در آخر آن سبب است اگر الفی در آن افزایند آن را مشبع گویند. (المعجم...
-
جستوجو در متن
-
مجزی
لغتنامه دهخدا
مجزی ٔ. [ م ُ زِءْ ] (ع ص ) مردی که کافی باشد در هر چه بر وی حکم کنند. || طعام کافی و بسنده . (ناظم الاطباء).کافی . بسنده . مشبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
طاهر کرخی
لغتنامه دهخدا
طاهر کرخی . [ هَِ رِ ک َ ] (اِخ ) در تاریخ بیهقی نام وی بدین سان آمده است : و بیاید در تاریخ پس از این بابی سخت مشبع آنچه رفت در سالاری تاش و کدخدائی دو عمید بوسهل حمدوی و طاهر کرخی که در آن بسیار سخن است تا دانسته آید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 282). و ...
-
مضرج
لغتنامه دهخدا
مضرج . [ م ُ ض َرْ رَ ] (ع ص ) خون آلود. (دهار چ بنیاد). خون آلود و خونین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به رنگ قرمز روشن رنگ شده ، و آن مابین مشبع و مورد است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رنگ شده به رنگ خون . (ناظم...
-
بندبند
لغتنامه دهخدا
بندبند. [ ب َ ب َ ] (ق مرکب ) جزٔجزء. تکه تکه . قطعه قطعه . پاره پاره : و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474).به ترکیب آن سنگها بندبندبرآورد بیدر حصاری بلند.نظامی .
-
فصول
لغتنامه دهخدا
فصول .[ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قسمت های سخن یا نوشته : آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم . (تاریخ بیهقی ). من بازگشتم و آن فصول به استادم گفتم . (تاریخ بیهقی ). چون ازخطبه ٔ این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ با...
-
جاجم
لغتنامه دهخدا
جاجم . [ ج ِ ] (اِ) پلاس را گویند و فرشی باشد که آن را از نمد الوان دوزند. (برهان ) . بمعنی جاجیم است و آن فرشی است که از پشم بافند غیر از گلیم ، مطلق پلاس ، و نیز فرشی که آن را از نمد الوان دوزند و جاجیم بتحتانی مشبع آن است . شفائی در هجو شال مرسله ...
-
بسمه
لغتنامه دهخدا
بسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) باسمه . لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم مهر میکنند و بدین سبب ایرانیان در قرن سیزدهم چاپخانه را بدین نام میخواندند و میگفتند بسمه خانه (باسمه ...
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج َ ] (از ع ، ص ) استوار و محکم و قطع و یقین . (ناظم الاطباء). یقین .(غیاث اللغات ). دل نهادن بر. نیت درست کردن بر. (یادداشت مؤلف ) : هرچه وی گوید همچنان است که از لفظ ما رود که آنچه گفتنی است در چند مجلس با ماگفته است و جوابها جزم شنیده . (...
-
عمید
لغتنامه دهخدا
عمید. [ ع َ ] (ع ص ) شکسته دل از عشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه عشق وی را شکسته باشد. || سخت غمگین . (از اقرب الموارد). بیقرار و تفته از بیماری و جز آن . (منتهی الارب ). || (اِ) خانه ای که کسی در آن پناهنده شود، و بست و پناهگ...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (ص ، اِ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله ٔ زیر باشد که به معنی آواز باریک . (غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آ...
-
داود طائی
لغتنامه دهخدا
داود طائی . [ وو ] (اِخ ) ابن نصیرطائی مکنی به ابوسلیمان از بزرگان فقهاء و اجله ٔ مشایخ و از زهاد و عباد قرن دوم هَ . ق . و با منصور عباسی معاصر بوده است ، و از اقران ابراهیم ادهم و فضیل است . مولد و منشأش کوفه است . در بدایت حال در اکتساب علم شریعت...
-
ر
لغتنامه دهخدا
ر. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یامتزاوجه و...