کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسکوک
لغتنامه دهخدا
مسکوک . [ م َ ] (ع ص ) سکه زده شده . (آنندراج ). سکه زده . مضروب (زر یا سیم ): زر مسکوک . فضه ٔ مسکوک . سیم مسکوک : معیرالممالک یک دانگ از وزن عباسی را کم نموده ، عباسی را شش دانگ مسکوک ... نموده . (تذکرة الملوک ص 23). طلا، مسکوک از قرار مثقالی پنجاه...
-
جستوجو در متن
-
مسکوکة
لغتنامه دهخدا
مسکوکة. [ م َ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مسکوک . زده شده . مضروب . و رجوع به مسکوک شود.
-
اصطاطیر
لغتنامه دهخدا
اصطاطیر. [ اِ ] (معرب ، اِ) نوعی مسکوک بود. رجوع به اصطتیر شود.
-
کپک
لغتنامه دهخدا
کپک . [ ک ُ پ َ ] (اِ) مسکوک خرد معمول در روسیه . پشیز روسیان .
-
مسکوکات
لغتنامه دهخدا
مسکوکات . [ م َ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسکوک و مسکوکة. سکه شده ها. سکه ها.
-
تمام عیاری
لغتنامه دهخدا
تمام عیاری . [ ت َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) بارنداشتن مسکوک . کامل عیاری . خل-وص مسکوک غش آن کم و در حکم هیچ باشد. رجوع به تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 66 شود.
-
درمگان
لغتنامه دهخدا
درمگان . [ دِ رَ ] (اِ مرکب ) ج ِ درم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مسکوک نقره . مقابل دینارگان که مسکوک زرین است : که آمد یکی مرد بازارگان درمگان فروشد به دینارگان . فردوسی .سر بار بگشاد بازارگان درمگان در او بود و دینارگان .فردوسی .
-
سکه شناس
لغتنامه دهخدا
سکه شناس . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) سکه شناسنده . آنکه مسکوک اصیل را از مسکوک تقلبی تشخیص دهد. || پول پرست . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کورتر
لغتنامه دهخدا
کورتر. [ کُرْ ت ِ ] (انگلیسی ، اِ) مسکوک ایالات متحده ٔ آمریکا، معادل 25 سنت . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
نیم پهلوی
لغتنامه دهخدا
نیم پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِ مرکب ) مسکوک طلا که نصف یک پهلوی قیمت دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
احدیه
لغتنامه دهخدا
احدیه . [ اَ ح َ دی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، اِ) درمهای قل هواللهی ، و آن نوعی مسکوک سیمین است در قدیم .
-
اصطتیر
لغتنامه دهخدا
اصطتیر. [ اِ طَ ] (معرب ، اِ) اصطاطیر. از مسکوک های زرین قدمای یونان و مساوی 140 غرش بود. (از قطر المحیط).
-
باج اوقلی
لغتنامه دهخدا
باج اوقلی . [ اُق ْ ] (ترکی ، اِ مرکب ) باجُغلو. باجُقلی . قسمی مسکوک طلای ترکان عثمانی .
-
پنجهزاری
لغتنامه دهخدا
پنجهزاری . [ پ َ هََ / هَِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) سکه از نقره که پنج قران ارزد. || مسکوک زر که ده قران ارزیدی .