کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسوید. سیاه شده . (از منتهی الارب ). سیاه کرده شده . سیاه : گازر مباش کز پی تزیین دیگری جامه سپید کرد و ورا رو مسود است . ابن یمین .|| نوشته شده . || سیّد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُ س َوْ وَ ] (ع اِ) روده ها که در آن خون فصد ناقه را پر کرده و سر آن بند کرده بریان نموده خوردندی در جاهلیت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اختیارکننده و برگزیننده ٔ مهتر برای قوم . || آن که سیاه میکند و با سیاهی نشان میکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیاه کننده . || آن که با سیاهی دوات می نویسد. (ناظم الاطباء). نویسنده .- مسود اوراق ؛ نویسنده ٔ ورق ...
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُس ْ وَدد ] (ع ص ) سیاه شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سیاه روی از غم و اندوه و رنج . (ناظم الاطباء). سیاه . (آنندراج ) : و اًذا بشر أحدهم بالأُنثی ̍ ظل وجهه مسوداً و هو کظیم . (قرآن 58/16).
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُس ْ وِ ] (ع ص ) فرزند مهتر (سیّد) زاینده یا فرزند سیه فام آورنده . از لغات اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مسودة
لغتنامه دهخدا
مسودة. [ م ُس ْ وِ دَ ] (ع ص ) تأنیث مسود. زنی که بچه ٔ سیاه زاید. (ناظم الاطباء).
-
درسگاه
لغتنامه دهخدا
درسگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) مدرسه . مکتب . درس خانه . (آنندراج ) : به درسگاه مولانا قطب الدین شیرازی رفت . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 135). مسود این اوراق ... در درسگاه دین پناه ... قوام الملة و الدین عبداﷲ. (مقدمه ٔ منسوب به محمد گل اندام ). ...
-
مسودة
لغتنامه دهخدا
مسودة. [ م ُ س َوْ وَ دَ ] (ع ص ، اِ)تأنیث مسود. ج ، مسودات . آنچه اول نوشته و سپس از روی آن بطور دقت و صفا و خوبی نویسند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مُسوَدّة. مسودَّه . مسوَّده . سواد. پیش نویس ، مقابل پاکنویس ، مقابل بیاض ، مقابل مُبیضة. || کپی . ...
-
مسودة
لغتنامه دهخدا
مسودة. [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مسودّ. ج ، مسودات . مجازاً به معنی نوشته و آنچه اول سرسری نوشته باشند تا بار دیگر آن را به دقت و صفا و خوبی نویسند. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). سواد، مقابل بیاض . آنچه اول به قصد مراجعه بنویسند. (یادداشت مرحو...
-
خوندمیر
لغتنامه دهخدا
خوندمیر. [ خُن ْ ] (اِخ ) غیاث الدین بن همام الدین محمدبن جلال الدین بن برهان الدین ... مدعوبه «خواندمیر» مؤلف کتاب حبیب السیر و دستور الوزراء نواده ٔ دختری «میرخوند» صاحب روضة الصفاست و او را بهمین مناسبت ابوی و مخدومی خطاب کرده است . از سید برهان ...
-
تزیین
لغتنامه دهخدا
تزیین . [ ت َزْ ] (ع مص ) آراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیاراستن . (زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ای جان ت...
-
رامک
لغتنامه دهخدا
رامک . [ م َ ] (اِ) مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). ابوریحان بیرونی در صیدنه آرد: او را رام دارو و رام انگیز گویند یعنی دارویی که نشاط انگیزد... و پس از شرح ط...
-
خاوندشاه
لغتنامه دهخدا
خاوندشاه . [ وَ ] (اِخ ) خاوندشاه یکی از اعاظم دانشمندان و صوفیان است و خواندمیر در شرح حال او آرد: «نسب او بچهار واسطه به خاوند سید اجل بخاری » که در سلک اعاظم سادات ماوراءالنهر انتظام داشت ، اتصال می یابدو سلسله آباء و اجداد سید اجل به یزیدبن امام ...
-
سادآوران
لغتنامه دهخدا
سادآوران . [وَ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی چیزی است مانند صمغ، و آن را در درون بیخ درخت گردکان که مجوف شده باشد یابند. سرد و خشک در دوم و سوم ، خوردن و ضماد کردن آن بر شکم اسهال خونی رانافع باشد، و آن را به رومی قنطار و به عربی خاتم الملک خوانند. (...