کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسنم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسنم
لغتنامه دهخدا
مسنم . [ م ُ س َن ْ ن َ ] (ع ص ) شتر گذاشته شده که سوار نشوند آن را. || هر چیز خرپشته کرده ، مانند قبر و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا): قبر مسنم ؛ گور بلند با خرپشته . (دهار). گوری بلند. (مهذب الاسماء). ب...
-
جستوجو در متن
-
مسنمة
لغتنامه دهخدا
مسنمة. [ م ُ س َن ْ ن َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسنم . خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی [ طبرستان ] کثیرةالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمة لذلک . (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود.
-
کوخ
لغتنامه دهخدا
کوخ .(معرب ، اِ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله . ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است . (از اقرب الموارد): مُحَرَّد؛ الکوخ فارس...
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (ع اِ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن . ج ، کیخان و اکواخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).(الکوخ و الکاخ بیت ٌ مسنم ٌ) ای له سنام و هو فارسی و الکرخ ایضاً بیت (من قصب بلا کوة). (تاج العروس ).
-
تحرید
لغتنامه دهخدا
تحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموار...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح . رجوع به تسطیح شود. هموارشده . (از اقرب الموارد). پهن و گسترده شده . (غیاث ). برابر و هموار و پهن . (ناظم الاطباء). گسترده . راست . تخت . هموارکرده . هم طرازشده . صاف . مستوی : نقاش چابکدست از قلم ص...
-
خرپشته
لغتنامه دهخدا
خرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پشته ٔ بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). پشته ٔ کلان . (غیاث اللغات ). هر منشور مثلث القاعده ای که روی یکی از وجوه خود ...