کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستهجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستهجن
لغتنامه دهخدا
مستهجن . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) مکروه و زشت و عیب گرفته شده . (غیاث ) (آنندراج ). مُستقبح . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهجان شود. || زشت . ناپسندیده : کار ناکرده را مزد خواستن مستقبح و مستهجن یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 102). || رکیک . زننده : ...
-
مستهجن
لغتنامه دهخدا
مستهجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) قبیح و زشت شمرنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهجان شود.
-
جستوجو در متن
-
مستهجنة
لغتنامه دهخدا
مستهجنة. [ م ُ ت َ ج َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مستهجن . رجوع به مستهجن شود.
-
پچل
لغتنامه دهخدا
پچل . [ پ َ چ َ ] (ص ) آنکه پیوسته تن و لباس ملوث دارد. || شلَخته . پِنتی . دَنس . پلشت . قَذر. || قبیح . قبیحه . هجین . مستهجن . خبیث . || چرک .
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). لقب گذاشتن ، و آن در مورد القاب مستهجن قبیح شایع ا...
-
رکیک
لغتنامه دهخدا
رکیک . [ رَ ] (ع ص ) به معنی رُکاک است و مذکر و مؤنث در آن یکی است . ج ، رِکاک و رَکَکَة. (از اقرب الموارد). مرد ناکس سست رای و ضعیف عقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سست رأی و ضعیف . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2). فرومایه . (یادداشت مؤل...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن حسن معروفی بلخی . از شعرای قرن چهارم است . مولد او به بلخ بود. و مداحی ابوالفوارس عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد سامانی و امیر بواحمد خلف بن احمد سجزی صفاری می کرد و صحبت رودکی دریافته و او معروفی را بگرویدن...
-
نام
لغتنامه دهخدا
نام . (اِ) لفظی که بدان کسی یا چیزی را بخوانند. اسم . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ نظام ). اسم علم چیزی . (بهار عجم ) (آنندراج ). اسم . (السامی ) (دانشنامه ٔ علائی ). کلمه ای که به کار می برند در تعیین شخص یا چیزی و به تازی اسم گویند. (ناظم...