مستهجن . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) مکروه و زشت و عیب گرفته شده . (غیاث ) (آنندراج ). مُستقبح . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهجان شود. || زشت . ناپسندیده : کار ناکرده را مزد خواستن مستقبح و مستهجن یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 102). || رکیک . زننده : این لفظ اگر چه مستهجن است بازگفتن بر زبان راند... (مرزبان نامه ص 10). || مرد که نیمی عرب و نیمی عجم یعنی دورگه باشد و به زعم عرب چنین کس غیرفصیح است . (سبک شناسی ج 2 ص 31).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.