کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستطیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستطیل
لغتنامه دهخدا
مستطیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از استطالة. آنچه دراز شده باشد. (اقرب الموارد). دراز. (منتهی الارب ). طویل . || الفجرالمستطیل ؛ فجر اول که فجر کاذب نیز گویند. (منتهی الارب ). رجوع به استطالة شود. || در اصطلاح هندسه ، جسمی دراز که طول و عرضش...
-
واژههای مشابه
-
ذنب نخاع مستطیل
لغتنامه دهخدا
ذنب نخاع مستطیل . [ ذَ ن َ ب ِ ن ُ ع ِ م ُ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بصل نخاعی شود.
-
جستوجو در متن
-
مستطیلة
لغتنامه دهخدا
مستطیلة. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مستطیل که نعت فاعلی است از استطالة. رجوع به مستطیل و استطالة شود.
-
دیلیجان
لغتنامه دهخدا
دیلیجان . (از فرانسوی ، اِ) دلیجان . قسمی ارابه مربع مستطیل از تخته برای بردن مسافرین . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دلیجان شود.
-
عمود
لغتنامه دهخدا
عمود. [ ع َ ] (اِخ ) جای بلند مستطیل شکلی است که آبی متعلق به بنی جعفر در کنار آن است . (از معجم البلدان ).
-
لوف الحیة
لغتنامه دهخدا
لوف الحیة. [ فُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) لوف الکبیر. لوف السبط. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شجرةالتنین . لوف مستطیل .
-
کرت بندی
لغتنامه دهخدا
کرت بندی .[ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) کردبندی . تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی . (از فرهنگ فارسی معین ). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک . و رجوع به کرت شود.
-
درازنا
لغتنامه دهخدا
درازنا. [ دِ ](اِ مرکب ) درازنای . محل درازی . (از برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). مستطیل . || درازا. طول . درازی . (ناظم الاطباء): فوت ؛ بالای میان هر دو انگشت به درازنا. (السامی فی الاسامی ). و رجوع به درازنای شود.
-
راست پهلو
لغتنامه دهخدا
راست پهلو. [ پ َ ] (ص مرکب ) مستقیم الاضلاع : آن راست پهلو که بیرون دایره بود. (التفهیم ). || (اِ مرکب ) در اصطلاح امروز هندسی این کلمه و راست بر بمعنی مربع مستطیل بکار میرود.
-
رگبی
لغتنامه دهخدا
رگبی . [ رَ ] (انگلیسی ، اِ) راگبی . نوعی بازی فوتبال که در آن بردن توپ با دست مجاز است . میدان این بازی به شکل مستطیل و به وسعت 66*125 متر و عده ٔ بازیکنان هر طرف 15 تن و مدت آن 80 دقیقه است .
-
پری کانت
لغتنامه دهخدا
پری کانت . [ پْری / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان اکانتوپتِر از خانواده ٔ پرسیده مشتمل بر ماهیان متوسط مستطیل و از فلس های بزرگ مستور و مخصوص دریاهای منطقه حاره اند.
-
پیت
لغتنامه دهخدا
پیت .(اِ) پیپ . چلیک . چیلیک . تُنکه . خنب فلزین . چلیک فلزی (آهنی ، حلبی ) برای نفت و روغن و امثال آن . ظرف از حلبی یا تنکه ٔ آهن مکعب مستطیل شکل برای حفظ و حمل نفت و روغن و مانند آن دو.
-
اعداد مسطح
لغتنامه دهخدا
اعداد مسطح . [ اَ دِ م ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و این آن است که از دو عدد بجای آید که یکی چند بار دیگر کنی اگر این دو عدد یکدیگر را راست باشند این مسطح که از آن گرد آید مربع باشد و یکی از این دو عدد او را جذر باشد همچون 3 که 3 بار کنی 9 ش...