کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستخلص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستخلص
لغتنامه دهخدا
مستخلص . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) مخصوص خود کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود. || رها شده . خلاص شده . آزادشده . نجات یافته . خلاصی یافته . (ناظم الاطباء). رهائی یافته . رها. یله . آزاد. رهیده . رسته . رستگار. خلاص : یکان یکان شمر ابجد حروف تا...
-
مستخلص
لغتنامه دهخدا
مستخلص . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) رهائی جوینده . (آنندراج ). || آنکه مخصوص خود می گرداند. || آنکه رهائی میدهد. رهاکننده و نجات دهنده و خلاص کننده . || جمعکننده ٔ باج و خراج . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود.
-
جستوجو در متن
-
فراگماشتن
لغتنامه دهخدا
فراگماشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) برگماشتن . منصوب کردن . گماشتن : چون آن نواحی مستخلص شد، نایبی فراگماشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فرا شود.
-
اولجا
لغتنامه دهخدا
اولجا. [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجه . اسیر و بندی . (ناظم الاطباء). || غارت و غنیمت . (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) : و آخرالامر قلعه نیز مستخلص شد و محترفه ٔ بسیار را اسیر کردند واولجای بی اندازه گرفتند. (جامع التواریخ رشیدی ).
-
مستصفی
لغتنامه دهخدا
مستصفی .[ م ُ ت َ فا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استصفاء. صاف کرده شده . (ناظم الاطباء). خالص کرده شده . || پاک شده از وجود و تصرف دشمن . بی منازع . مسخر. رجوع به استصفاء شود : تا نواحی لمغان که معمورترین ممالک او بود مستخلص کرد و مستصفی شد. (ترجمه ٔ تاری...
-
رهیده
لغتنامه دهخدا
رهیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف )نجات یافته . خلاص شده . (فرهنگ فارسی معین ). فائز. مستخلص . (یادداشت مؤلف ). منجو. (منتهی الارب ): انهیار؛ رهیده شدن . انقیاص ؛ رهیده شدن . انبشاق ؛ رهیده شدن بندآب . (تاج المصادر بیهقی ). هور؛ رهیده شدن . (دهار).
-
سمرقندی
لغتنامه دهخدا
سمرقندی . [ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن بکر اللیثی ، از علمای نیمه ٔ دوم قرن 7 هجری است . او راست : 1 - حاشیه ٔ ابی القاسم اللیثی السمرقندی علی الطول . 2 - الرسالة السمرقندیه و آن رساله ای است در استعارات و در بیان . 3 - شرح بر رسالة الوضعیة مس...
-
قمرالدین کرمانی
لغتنامه دهخدا
قمرالدین کرمانی . [ ق َ م َ رُدْ دی ن ِ ک ِ ] (اِخ ) حاکم ولایت بیه هندوستان در زمان سلطان جلال الدین و چنگیز. یکی از امرای سلطان بر او مستولی شده و قلعه ٔ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید. (تاریخ جهانگشای ج 1 ص 112).
-
قطب الدین
لغتنامه دهخدا
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (ملک ...) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر کرمان مستولی شود ولی سرانجام شکست خورد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 632 شود.
-
علاءالملک
لغتنامه دهخدا
علاءالملک . [ ع َ ئُل ْ م ُ ] (اِخ ) شرف الدین میرک (یا امیرک ). وی امارت چغانیان داشت و کارهای بانام کرد و ولایت فیروزکوه را مستخلص کرد. و در ابتدای کار او را در زندان خشک خوارزم محبوس کرده بودند و مدتی مدید در آن حبس بماند. و او همانست که حکیم جنتی...
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ملقب بصدرالدین . یکی از امرای سلطان علاءالدین محمدبن تکش خوارزمشاه . آنگاه که سلطان اسیر ترکان ختا شد ابن مسعود با وی بود و برای خلاص سلطان تدبیری اندیشیده خود را سلطان و سلطان را خادم خویش گفت و به آوردن زری که بپاسب...
-
برستن
لغتنامه دهخدا
برستن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص ) رستن . رهایی یافتن . رها شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . تخلص : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آبخست . عنصری .و رجوع به رستن شود.- برستن ...
-
ژابس
لغتنامه دهخدا
ژابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ژابش . همان یابیش جلعاد است که شهری بوددر مشرق اردن که اسرائیلیان آن را خراب کردند... و ناحاش عمونی بقصد فتح آن برآمد لیکن شاؤل آن را مستخلص ساخت ... و چون شاؤل و اولادش در جلبوع کشته شدنداهالی یابیش رفته نعش ایشان را از بیت ش...
-
حصینی
لغتنامه دهخدا
حصینی . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابوالعباس . یکی از اعیان دوره ٔ خلافت راضی باﷲ عباسی است . آنگاه که ابن المقفع را بازداشتند ابوعلی عبدالرحمان بن عیسی وزیر او را به ابی العباس حصینی سپرد تا هزارهزار دیناری را که خط ستده بودند، بشکنجه و تعذیب از ابن مقله مس...