مستصفی .[ م ُ ت َ فا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استصفاء. صاف کرده شده . (ناظم الاطباء). خالص کرده شده . || پاک شده از وجود و تصرف دشمن . بی منازع . مسخر. رجوع به استصفاء شود : تا نواحی لمغان که معمورترین ممالک او بود مستخلص کرد و مستصفی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 40). ملک موروث از کدورت و مزاحمت اضداد مستصفی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 162). خوارزم مأمون را مستخلص و مستصفی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 162).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.