کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساک
لغتنامه دهخدا
مساک . [ م َ ] (ع اِمص ) بخل و زفتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساک . مساکة. || (اِ) جایی است که آب ایستد در وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مساک
لغتنامه دهخدا
مساک . [ م َس ْ سا ] (ع ص ) بخیل . (اقرب الموارد).
-
مساک
لغتنامه دهخدا
مساک . [ م ِ ] (ع اِمص ) بخل و زفتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مَساک . مساکة. || خیر و نیکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جایی از دستگیره ٔ کارد و غیره که آن را می گیرند. (اقرب الموارد). || جای و محل قرار گرفتن چیزی : أمدة؛ مساک کرا...
-
واژههای مشابه
-
مساک اﷲ بالخیر
لغتنامه دهخدا
مساک اﷲ بالخیر. [ م َس ْسا کَل ْ لا هَُ بِل ْ خ َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) شام با خیر دارد خدای ترا. شب بخیر. عصربخیر. مساءالخیر: تمسیة؛ مساک اﷲبالخیر گفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مساکة
لغتنامه دهخدا
مساکة. [ م َ ک َ ] (ع مص ) «مسیک » و بسیار آب گیرنده شدن مشک . (اقرب الموارد). رجوع به مسیک شود. || (اِمص ) بخل و زفتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساکة. و رجوع به مساکة شود. || (اِ) جایی که در آن آب باران حفظ شود. مَساک . (اقرب الموارد). واحد ...
-
امدة
لغتنامه دهخدا
امدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمسیة
لغتنامه دهخدا
تمسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کیف امسیت گفتن کسی را؛ یعنی ، چگونه شام کردی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مساک اﷲ بالخیر گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). مساک اﷲ بالخیر گفتن ؛ یعنی ، بخیر شام کند خدای ترا. (منتهی الارب ) (آ...
-
بخل
لغتنامه دهخدا
بخل . [ ب ُ ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). منع کردن و امساک کردن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بُخُل . بَخَل . (ناظم الاطباء). بَخل . بَخ...