کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساحت
لغتنامه دهخدا
مساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت بار است...
-
واژههای مشابه
-
مساحت کردن
لغتنامه دهخدا
مساحت کردن . [ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیمودن زمین و اندازه ٔ آن را معین کردن . (ناظم الاطباء). اندازه گرفتن . وسعت سطحی را تعیین کردن . حزر. (دهار) : چون خواهند که زمینی را مساحت کنند اولاً طول آن باز بینند که چند باب است و باب ... عبارت از شش گ...
-
مساحت دار
لغتنامه دهخدا
مساحت دار. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) مساحت دارنده . مسّاح و آنکه مساحت زمین را معلوم می کند. (ناظم الاطباء).
-
مساحت گر
لغتنامه دهخدا
مساحت گر. [ م َ ح َ گ َ ] (ص مرکب ) مسّاح . مساحت دار. مساحت کننده : مساحتگران داشت اندازه گیربر آن شغل بگماشته صد دبیر. نظامی .چون مساحت گران دریایی زد در آن خم به آب پیمایی .نظامی (هفت پیکر ص 207).
-
واژههای همآوا
-
مساحة
لغتنامه دهخدا
مساحة.[ م ِ ح َ ] (ع مص ، اِ) مساحه . مساحت . پیمودن زمین . (منتهی الارب ). زمین پیمودن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ذرع کردن زمین . (اقرب الموارد). و رجوع به مساحت شود. || تقسیم کردن زمین با مقیاس و تخمین قیمت و ارزش آن . (اقرب ال...
-
جستوجو در متن
-
امثل
لغتنامه دهخدا
امثل . [ ؟ ] (ع اِ) ریسمانی بطول 80 ذرع که برای اندازه گیری مساحت بکار می رفته است . (از نفایس الفنون ، علم مساحت از قسم 2 در علوم اوایل ص 183).
-
جومطری
لغتنامه دهخدا
جومطری . [ م ِ ] (معرب ، اِ) ژئومتری . علم مساحت . رجوع به ژئومتری شود.
-
مساحات
لغتنامه دهخدا
مساحات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مساحة. رجوع به مساحت و مساحة شود.
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق ، عامل قم به سال 291 هَ . ق . صاحب تاریخ قم آرد: «و مناره ٔ آن [مسجدی به خارج شهر قم ] در وقت عامل بودن یحیی بن اسحاق و امیر شدن دکا بنا نهاده اند روز یکشنبه سیزده روز از رمضان گذشته سنه ٔ احدی و تسعین و مائه ». ...
-
گیران
لغتنامه دهخدا
گیران . (اِخ ) معرب جیران است و آن نام جزیره ای است میان بصره و سیراف و مساحت آن 500گز در 500گز باشد. (از معجم البلدان ). رجوع به جیران شود.
-
شوقان
لغتنامه دهخدا
شوقان . (اِخ )از بلوکات ولایت بجنورد خراسان ، عده ٔ قرا 26، مساحت 5 فرسخ و مرکز آن نیز شوقان است . (یادداشت مؤلف ).
-
صلیبی خط
لغتنامه دهخدا
صلیبی خط. [ ص َ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خط چهارگوشه . || در سکندرنامه مراد از جریب مساحت [ است ]. (غیاث اللغات ).