کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزید امتنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جان مزید
لغتنامه دهخدا
جان مزید. [ م َ ] (اِخ ) مؤلف حبیب السیر در عبارت زیر این کلمه را بدین طریق بکار برده است : از جمله آنکه در مبادی احوال که مولانا عبدالرحیم از پشت دروازه خوش پایان آمده در منازل جان مزید، میرآخور که نزدیک بدروازه ٔ مذکور است منزل گزید. (حبیب السیر چ...
-
رباعی مزید
لغتنامه دهخدا
رباعی مزید. [ رُ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای را گویند (اعم از اسم و فعل ) که چهار حرف اصلی با یک یا چند حرف زاید داشته باشد:- اسم رباعی مزید ؛ اسمی است که چهار حرف اصلی با یک یا چند حرف زاید داشته باشد، مانند: دَراهِم جمع دِرْهَم و جُعَ...
-
لطفکم مزید
لغتنامه دهخدا
لطفکم مزید. [ ل ُ ف ُک ُ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) مهر و محبت شما زیاد. لطف شما زیاد. و آن در مقام سپاسداری گفته شود.
-
مزید شدن
لغتنامه دهخدا
مزید شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زیاد شدن . افزون شدن . بسیار شدن . اضافه شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مزید کردن
لغتنامه دهخدا
مزید کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیاده کردن . فزودن . افزودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زیادت کردن . بالاکردن : خلعتی بر آن مزید کرد و پیشش فرستاد. (گلستان ). || ظاهراً در شاهد ذیل به معنی «به مزایده نهادن » است و به «من زاد» فروختن : خوارج ...
-
مزید گفتن
لغتنامه دهخدا
مزید گفتن . [ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تملق گفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بنی مزید
لغتنامه دهخدا
بنی مزید. [ ب َ م َ ] (اِخ ) از قبایل بنی اسد که پس از هجرت از عربستان در حوالی قادسیه در ساحل یسار دجله ساکن شدند و از سال 403 تا 545 هَ . ق . در حله حکومت کرده اند. اولین کس از این سلسله سندالدوله علی الاول (403 هَ . ق .) و آخرین آنها علی الثانی (5...
-
حرف مزید
لغتنامه دهخدا
حرف مزید. [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخرین حرف قافیه است . شمس قیس گوید: آن است که حرف خروج بدان پیوندد و آنرا از بهر آن مزید خواندند که اقصی غایت حروف قافیت در اشعار تازی حرف خروج است و چون در قوافی عجم حرفی بر آن زیادت شود آنرا مزید خو...
-
خماسی مزید
لغتنامه دهخدا
خماسی مزید. [ خ ُ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای که حروفش پنج حرف خماسی مجرد به اضافه ٔ حرف زائد است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
هل من مزید
لغتنامه دهخدا
هل من مزید. [ هََ م ِ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) مقتبس از قرآن (30/50) است . صورت ترکیبی این جمله تأویل به مصدر میشود و به جای «بیشتر خواستن » و «افزون طلبیدن » به کار میرود : هزار شربت زهر ار ز دست او بخورم ز عشق نعره ٔ هل من مزید برخیزد. س...
-
چارباغ امیر مزید ارغون
لغتنامه دهخدا
چارباغ امیر مزید ارغون . [ غ ِ اَ م َ اَ ](اِخ ) در ظاهر بلخ است . (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
-
جستوجو در متن
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...