کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزوجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزوجة
لغتنامه دهخدا
مزوجة. [ م ُ زَوْ وَ ج َ ](ع ص ) مؤنث مزوج . اسم مفعول از تزویج . (مؤید الفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ). زن جفت کرده شده . (شمس اللغات ).
-
واژههای مشابه
-
مزوجه
لغتنامه دهخدا
مزوجه . [ م ُ زَوْ وَ ج َ ] (ع ص ) مزوجة. || (اِ) کلاهی است که میان آن پنبه می آکنند. (مؤیدالفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ). کلاهی است که میان آن پنبه آکنده باشند. (شمس اللغات ). در شرح سودی بر حافظ گوید: «مزوجه را در روم مجوزه گویند و آن معروف است ولی ای...
-
جستوجو در متن
-
مجوزه
لغتنامه دهخدا
مجوزه .[ م ُ ج َوْ وَ زَ ] (اِ) قلب مزوجه یا قلب و تصحیف مزدوجه است . و مزوجه تاج صوفیان را گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عمامه ٔ بسیار بزرگی که رجال ترک در دولت آل عثمان بر سر می نهادند.
-
مزدوجة
لغتنامه دهخدا
مزدوجة. [ م ُ دَ وَ ج َ ] (ع ص ) تأنیث مزدوج . رجوع به مزدوج شود. || (اِ) مزوجه . مجوزه . تاج صوفیان . کلاهی بوده است صوفیان را. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : آن روز که ایشان را گسیل خواست کرد بر اسب نشست فرجی فراپشت کرده و مزدوجه ای بر سر نهاد. (اسرار...
-
صوفی وش
لغتنامه دهخدا
صوفی وش . [ وَ ] (ص مرکب ) صوفی مانند. شبیه به صوفی . متصوف : از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم به یک کرشمه ٔ صوفی وشم قلندر کن . حافظ.درین صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان .حافظ.
-
نیک
لغتنامه دهخدا
نیک . (ص ) خوب . (انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش . (ناظم الاطباء). مقابل بد. (آنندراج ). هژیر. (فرهنگ فارسی معین ). نیکو. (آنندراج ). جیّد. نغز.حسن . (یادداشت مؤلف ). مطلوب . پسندیده : بنگه از آن گزیده ام این کازه کم عیش نیک و دخل بی ا...