کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزد و منت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیش مزد
لغتنامه دهخدا
پیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
-
درمان مزد
لغتنامه دهخدا
درمان مزد. [ دَ م ُ ] (اِ مرکب ) حق العلاج . (یادداشت مرحوم دهخدا). حق المعالجه .
-
مزد بیوسیدن
لغتنامه دهخدا
مزد بیوسیدن . [ م ُ ب ِ / ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احتساب . (تاج المصادر بیهقی ). منتظر مزد شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماه مزد کردن
لغتنامه دهخدا
ماه مزد کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشاهره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
منت
لغتنامه دهخدا
منت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی ...
-
بی عنایت
لغتنامه دهخدا
بی عنایت . [ ع ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عنایت ) بی شفقت و نامهربان . (آنندراج ). درشت و بی مروت . بی اهتمام . بی علاقه . (ناظم الاطباء). بی توجه : بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت . حافظ.رجوع به عنایت شود.
-
قلان
لغتنامه دهخدا
قلان . [ ق َ ] (ص ) ملوط و مخنث . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). || (مغولی ، اِ) نوعی از خراج که در شیروان گیرند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (استینگاس ). خراج . سرانه : آمدن علاءالدین دره ٔ گز با شماره ٔ سیستان کرّت اوّل ... و رسم قلان و قبجور نهادن . (ت...
-
قافیه ٔ شایگان
لغتنامه دهخدا
قافیه ٔ شایگان . [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قافیه ای که مشتمل باشد بر ایطای جلی که حرف زائد را با اصلی قافیه گردانند چنانکه دلیران و مردمان را با جان و زمان یا آهنین و رنگین را با نسرین و چین یا خندان و گریان را با کمان و مکان یا خوردن...
-
سپاس
لغتنامه دهخدا
سپاس . [ س ِ ] (اِ) پهلوی «سپاس » ، ارمنی «سپاس - ام » (خدمت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). حمد و شکر و نعمت . (برهان ) (غیاث ). حمد. (دهار) : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی بدین بر دری ره شناس . دقیقی .سپاس تو گوش است و چشم و زبان کزین سه رسد نیک و ب...
-
حرف نسبت
لغتنامه دهخدا
حرف نسبت . [ ح َ ف ِ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که دراواخر بعضی نعوت فایده ٔ نسبت دهد، چنانکه فراخا و درازا و پهنا و باریکا و باشد که نونی درافزایند و گویند فراخنا و درازنا و معنی آن فراخی و درازی است ، الاّ آنکه این ال...
-
شفاعت
لغتنامه دهخدا
شفاعت . [ ش َ ع َ ] (از ع ، اِمص ) خواهش گری و پایمردی . (از ناظم الاطباء) (صراح اللغة). خواستاری . ذرع . خواهشگری .خواهشگری کردن . پایمردی . (یادداشت مؤلف ). خواهش . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). || توسطو میانجیگری و پادرمیانی . || درخواست و...
-
شایگان
لغتنامه دهخدا
شایگان . (ص مرکب ) مرکب از: شای (= شاه ) به اضافه ٔ گان پسوند نسبت و لیاقت . سزاوار و لایق و درخور. (برهان قاطع). شایسته و شایان . فرد ممتاز. فرد اعلی در میان افراد و نوع آن : بنگاه تو سپاه زمستان بغارتیدهم گنج شایگانت و هم در شاهوار. منوچهری .جهاندی...
-
مخدوم
لغتنامه دهخدا
مخدوم . [ م َ ] (ع ص ) خدمت کرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خدمت کرده شده و آغا و صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). بزرگ . فرمانروا. سرور. خداوندگار. دارنده ٔ خدمتکاران و خادمان : شاهان و مهتران جهان را به قدر و جاه مخدوم گشت ...
-
اجاره
لغتنامه دهخدا
اجاره . [ اِ رَ ](ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ). بفریاد رسیدن . || زینهار دادن . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). زنهاردادن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بجنبانیدن از راه . (تاج المصادر). عدول کنانیدن : اجاره عن الطریق ؛ برگردانید او را از راه . (م...