کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مریه
لغتنامه دهخدا
مریه . [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترییة. رجوع به ترییة شود. || سراب مریه ؛ سراب نموده و ناپدید شونده . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
مریة
لغتنامه دهخدا
مریة. [ م ِرْ ی َ / م ُرْ ی َ ] (ع اِ) به تازیانه برآوردگی تک اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ بسیارشیر. (منتهی الارب ). || آنچه از ناقه بوسیله ٔ «مری » دوشیده شود. (از اقرب الموارد) . و رجوع به مری شود. || پیکار و خصومت .(منتهی الار...
-
حصن مریة بلیش
لغتنامه دهخدا
حصن مریة بلیش . [ ح ِ ن ِ م َرْ رِ ب ِل ْ لی ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 123).
-
واژههای همآوا
-
مریح
لغتنامه دهخدا
مریح . [ م َ ] (ع ص ) نعت از فعل ریح (مجهول ) به معنی بادرسیده شدن چاه ، غدیر بادرسیده . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). مروح . و رجوع به مروح شود. || روض مریح ، مرغزار باران رسیده . (منتهی الارب ).
-
مریح
لغتنامه دهخدا
مریح . [ م ِرْ ری ] (ع ص ) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده . ج ، مریحون ، مریحین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بانشاط سخت . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
عبلة
لغتنامه دهخدا
عبلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) قلعه ای است بین دو همسایه ٔ غرناطه و مریه . (از معجم البلدان ).
-
لمایه
لغتنامه دهخدا
لمایه . [ ل َ ی َ ] (اِخ ) شهری از اعمال مریة به اندلس . (از معجم البلدان ).
-
غیانه
لغتنامه دهخدا
غیانه . [ غ َی ْ یا ن َ ] (اِخ ) حصاری است در اندلس از اعمال شنت مریه . (از معجم البلدان ).
-
صمادح
لغتنامه دهخدا
صمادح . [ ص ُ دِ ] (اِخ ) التجیبی . از بنی تحبیب و جد خاندان صمادحی است که فرزندان او در مریه ٔ اندلس به هنگام ملوک الطوائف ملکی داشتند. (الاعلام زرکلی ص 435).
-
قرقشونه
لغتنامه دهخدا
قرقشونه . [ ق َ ق َ ن َ ] (اِخ ) دژی است در اندلس ، بین قرقشونه و قرطبه بیست وپنج روز مسافت است . در آن کنیسه ای است بنام شنت مریه (سنت ماری ؟). (معجم البلدان ).
-
مریت
لغتنامه دهخدا
مریت . [ م ُرْ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مریة. تلخی . (ناظم الاطباء). مُرّ بودن . تلخ بودن . رجوع به مر شود.
-
ابراهیم بن منبه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن منبه . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ )ابوامیه . فقیه و محدث اندلسی . در مریه متولد و در مرسیه و قرطبه استماع حدیث کرده بشرق رحلت کرد و سپس به وطن خود بازگشته در اواسط قرن ششم هجری درگذشت .