کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرکن
لغتنامه دهخدا
مرکن . [ م ِ ک َ] (ع اِ) لگن و تغاره ٔ بزرگ که در وی جامه شویند. (منتهی الارب ). تغار و نیم لگن . (دهار). اجانه که جامه در آن شویند. (از اقرب الموارد). تشت کوچک . لگنچه . ج ، مَراکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : امروز دومرده پیش گیرد مرکن فردا گو...
-
مرکن
لغتنامه دهخدا
مرکن . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص )نعت مفعولی از مصدر ترکین . رجوع به ترکین شود. || ضرع مرکن ؛ پستان بزرگ چارپایان گویی که دارای ارکان است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وزین و سنگین شده . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مراکین
لغتنامه دهخدا
مراکین . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مرکن . (از متن اللغة). رجوع به مِرکَن شود.
-
مراکن
لغتنامه دهخدا
مراکن . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) مراکین . ج ِ مرکن . (از متن اللغة). رجوع به مَرکَن شود.
-
ابراهیم بن محمد نیشابوری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن محمد نیشابوری . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) ملقب به مرکن . رجوع به مرکن ابراهیم ... شود.
-
مرکنة
لغتنامه دهخدا
مرکنة. [ م ُ رَک ْ ک َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مرکن که نعت مفعولی است از مصدر ترکین . رجوع به مرکن و ترکین شود. || ناقة مرکنةالضرع ؛ ماده شتر برآمده پستان و درازپستان . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دو مرده
لغتنامه دهخدا
دو مرده .[ دُو م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دو مرد. آنچه که کفاف دو مرد را دهد؛ خوراک دو مرده : امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی از اینجا برکن .سعدی (کلیات چ مصفا ص 134).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 38 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 8 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مرکن به شوط. در دره واقع و کوهستانی می باشد. هوای آن معتدل و مالاریائی است . 1059 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه ...
-
ترب کندن
لغتنامه دهخدا
ترب کندن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع کردن . (آنندراج ) : چه تربها که نکندم بطرز خود که فلک ز یمن هزل بمن داد خط ترخانی . ملا فوقی ((از آنندراج ). || در بیت زیر از گلستان بمعنی رفع زحمت کردن و نظایر آن آمده : امروز دو مرده پیش گیرد مِرْک...
-
اجانه
لغتنامه دهخدا
اجانه . [ اِج ْ جا ن َ ] (ع اِ) ایجانه . پنگان . (صراح ) (منتهی الارب ). پیاله . (منتهی الارب ). تغار. تغارچه . تغارک . مرکن . طاس . و آن مانند نیم خُم یا نیم کوزه ای است که در آن آب و مثل آن کنند و ماننده ٔ لاوک از سنگ یا از گل و غیر آن که در آن جام...
-
سندل
لغتنامه دهخدا
سندل . [ س َ دَ ] (اِ) به یونانی «سندلیا» ، لاتینی «سندلیوم » ، فرانسوی «سندل » ، انگلیسی «سندل » ، معرب آن سندل است و در زبان کنونی نیز سندل گویند. سندلک . سندل کفش باشد و سندلک نیز گویندش . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کفش . پای افزار. (برهان )...
-
لگن
لغتنامه دهخدا
لگن . [ ل َ گ َ ] (اِ) ظرف شب . شاشدان . اصیص . تقاره . || شمعدان . (لغت نامه ٔ اسدی ). لقن . طشت شمع. زاغوته . (برهان ). زنبق . و رجوع به زنبق شود. جای سرشک شمع. صحن زیر شمع که اشک شمع در وی ریزد. شمعدان بود مانند طبقی دیوارش بلند، از سیم و زر و روی...
-
جایگاه
لغتنامه دهخدا
جایگاه . (اِ مرکب ) مکان استقرار. (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . مقام . منزل . هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. (ناظم الاطباء). جایگه . جای . محل . جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن . مَوقِع. مَعان . مَعدِن . (...