کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرقوم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرقوم کردن
لغتنامه دهخدا
مرقوم کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رقم کردن و نگاشتن . (ناظم الاطباء). نوشتن . مسطور کردن . مرقوم داشتن . رجوع به مرقوم شود.
-
واژههای مشابه
-
مرقوم داشتن
لغتنامه دهخدا
مرقوم داشتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن . بیان داشتن حروف به شکل و نقطه . و رجوع به مرقوم شود.
-
جستوجو در متن
-
گنجنامه
لغتنامه دهخدا
گنجنامه . [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کاغذ یاچیز دیگر که جای پنهان کردن گنج و مقدار زر در آن نوشته باشد. (آنندراج ) (بهار عجم ). کاغذ یا چیز دیگر که جای پنهان کردن و کمیت زر در آن مرقوم یا منقوش باشد. (چراغ هدایت ). کتاب گنج . فهرست گنج . قباله ٔ گن...
-
ثبت
لغتنامه دهخدا
ثبت . [ ث َ ] (ع مص ،ص ، اِ) قرار دادن . برجای بودن . ثبوت . استواری . پایداری . || حجت . دلیل . برهان . بینة. سلطان . || نوشتن . || مهر توقیع. || مرد معتمد. || مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای . || مرد ثابت دل . || مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن ...
-
شغه
لغتنامه دهخدا
شغه . [ ش َ غ َ / غ ِ ] (اِ) شاخه ٔ درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). و رجوع به شغ شود. || قرن و شاخ جانوران . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس ...
-
داشن
لغتنامه دهخدا
داشن . [ ش َ ] (اِ)عطا. دهشت . دهشته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). داشاد. داشات . عطا و بخشش و انعام باشد. (برهان ) : ترا نز بهر داشن خواستارم که من خود خواسته بسیار دارم .توئی چشم مرا خورشید روشن مرا دیدار تو باید نه داشن فخرالدین اسعد (ویس ورامین ).که ...
-
زد
لغتنامه دهخدا
زد. [ زَ ] (مص مرخم ، اِ مص )لطمه و ضرب و صدمه و مشت و کوب . (ناظم الاطباء). زدن . و در ترکیب بکار رود.- زد و برد ؛ زدن و بردن .- زد و بند ؛ زدن و بستن .- زد و خورد ؛ زدن و خوردن .- چشم زد ؛ چشم زدن . کنایت از نگاه کوتاه . طرفة العین : چو در چشمه یک ...
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کردی گزگزک ، گزگز ، اورتیکا . گیاهی است علفی ، از تیره ٔ گزنه ، که برگهای دندانه دار آن پوشیده از کرکهای یک سلولی است و در آنها مایع سوزآوری ترشح میشود، از این لحاظ در موقع لمس کردن سوزش شدیدی احساس میگردد. رجوع شود به گ...
-
گردنامه
لغتنامه دهخدا
گردنامه . [ گ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دعائی است که بر اطراف کاغذپاره نویسند و نام غلام و کنیزکی که گریخته باشد در میان آن مرقوم سازند و در زیر سنگ نهند یا در خاک دفن کنند. گاهی بر ستون خانه هم آویزند و بعضی گویند در میان سوره ٔ یوسف باید گذاشت ، الب...
-
یک چشم
لغتنامه دهخدا
یک چشم . [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای یک چشم باشد.(ناظم الاطباء). که از دو دیده یکی دارد و دیگر چشم او کور باشد. واحدالعین . (از برهان ) (از آنندراج ). اعور. اخوق . عورا. (منتهی الارب ). انسان یا حیوانی که بیش از یک چشم او نیروی بینای...
-
قلم
لغتنامه دهخدا
قلم . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. (منتهی الارب ). || قطع کردن . (اقرب الموارد). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است .- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن . قطع شدن . شکسته شدن . از یکدیگر ج...
-
رقص
لغتنامه دهخدا
رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لی...
-
مرسوم
لغتنامه دهخدا
مرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (نا...