کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعة
لغتنامه دهخدا
مرعة. [ م ُ رَ ع َ / م ُ ع َ ] (ع اِ) مرغی است شبیه تذرو. (منتهی الارب ). مرغی است مانند دراج . (مهذب الاسماء). پرنده ای است کوچک که جز در باران ظاهر نگردد و آن شبیه به دراج است . (از اقرب الموارد). ج ، مُرَع و مِرعان . (اقرب الموارد) و مُرع و مُرعان...
-
مرعة
لغتنامه دهخدا
مرعة. [ م ُ ع َ ] (ع اِ)پیه . (منتهی الارب ). پیه و چربی . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مرآت
لغتنامه دهخدا
مرآت . [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آئینه . آینه . مرآة. رجوع به مرآة شود : مردم نادیده باشد روسیاه مردم دیده بود مرآت ماه .مولوی .
-
مرآة
لغتنامه دهخدا
مرآة. [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آینه . آئینه .(زمخشری ) (دستور الاخوان ) (غیاث اللغات ). آنچه که درآن خود را بینی . ج ، مراء و مرایا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || به استعاره مکانی را گویند که منظره و تماشاگاه شود. (از اقرب الموارد).
-
مرآة
لغتنامه دهخدا
مرآة.[ م َرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») دیدار. منظر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). یقال : امراءة حسنةالمرآة؛ یعنی خوب دیدار و کذلک رجل حسن المرآة؛ و فی المثل تخبر عن مجهوله مرآته ؛ ای ظاهره یدل علی باطنه . (از منتهی الارب ). آنجا از روی ...
-
مرات
لغتنامه دهخدا
مرات . [ م َرْ را ] (ع اِ) ج ِ مَرَّة. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). دفعات . بارها: به کرات و مرات ؛ به دفعات . رجوع به مَرَّة شود.
-
مراط
لغتنامه دهخدا
مراط. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) تیر بی پر. (از منتهی الارب ). ما لاریش علیه من السهام . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال : سهم مراط. (از اقرب الموارد). تیری که پر بر آن نباشد. امرط. مریط. مُرُط. مارط. (از متن اللغة). ج ، مُرُط. (اقرب الموارد). || ج ِ مرط. (...
-
جستوجو در متن
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُرعَة و مُرَعة. (منتهی الارب ). مُرَع . (اقرب الموارد). رجوع به مرعة شود.
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ مُرعة یا مُرَعة. (اقرب الموارد). مُرع . (منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.
-
مرعان
لغتنامه دهخدا
مرعان . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مُرَعة یا مُرْعة. (اقرب الموارد). مُرعان . (منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.
-
مرعان
لغتنامه دهخدا
مرعان . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُرَعة یا مُرْعة. (منتهی الارب ). مِرعان . (اقرب الموارد). رجوع به مرعة شود.
-
مراعة
لغتنامه دهخدا
مراعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) گیاه ناک شدن . فراخ علف گردیدن وادی .(از منتهی الارب ). سرسبز و فراوان گیاه گردیدن زمین . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). فهو مَرِع و مریع. (متن اللغة). مرعة. (ناظم الاطباء). مَرَع . (اقرب الموارد). || متنعم گردیدن . (از ...
-
پیه
لغتنامه دهخدا
پیه .(اِ) شحم . پِه ْ. وزد. پی . حمیش . چربوی گذاخته ٔ حیوان . چربوی گوسفند و دیگر جانوران . چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد و آنرا به عرف چربی گویند. (غیاث ). قسمی چربی که در بعض اعضاء حیوان است چون چربوی چادرپیه و چربوی روی کلیتین و غی...