کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعا
لغتنامه دهخدا
مرعا. [ م َ ] (ع اِ) مرعاة. مرعی . چراگاه . رجوع به مرعی شود : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون همت زنه پرده برون دل هشت مرعا داشته . خاقانی .میش مشغول است در مرعای خویش لیک چوپان واقف است از حال میش . مولوی .دست اندازیم چون اسبان سپس در دویدن ...
-
واژههای همآوا
-
مراء
لغتنامه دهخدا
مراء. [ ] (اِخ ) (نام قدیم مروان ) دهی است جزء دهستان تارود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. در 11هزارگزی جنوب غربی دماوند و 5هزارگزی راه اصلی دماوند به تهران ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 800 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ تارود تأمین می ش...
-
مراء
لغتنامه دهخدا
مراء. [ م ِ ] (ع مص ) با کسی ستهیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (دستورالاخوان ). جدال و ستیزه کرده .(غیاث اللغات ). پیکار نمودن با کسی . جدال کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مجادله کردن و پا فشردن . (از متن اللغة). مجادله کردن . منازعه کردن ....
-
مراع
لغتنامه دهخدا
مراع . [ م ِ ] (ع اِ) پیه . (از منتهی الارب ). شحم . (متن اللغة) (اقرب الموارد). سمن . (متن اللغة). پیه و چربش . (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه جویای جای پرآب و علف است . من یطلب الخصب . (از متن اللغة). || چراگاه فراوان گیاه . خصیب ممرع . (از متن اللغة...
-
جستوجو در متن
-
هفت اژدها
لغتنامه دهخدا
هفت اژدها. [ هََ اَ / اِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت کوکب است . (آنندراج ) (برهان ). هفت سیاره . (ناظم الاطباء) : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون همت زنه پرده برون دل هشت مرعا داشته .خاقانی .
-
سبط
لغتنامه دهخدا
سبط. [ س َ ب َ ] (ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه ٔ بافندگان سازند. سَبَطة یکی . (منتهی الارب ). || (اِ) هر درخت که بر یک اصل و بیخ و شاخه های بسیار داشته باشد. (منتهی الارب ). رجوع به سبطة ...
-
زهرآب گون
لغتنامه دهخدا
زهرآب گون . [ زَ ] (ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || به رنگ زهرآب . (از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده : همه تیغ زهرآب گون برکشیم به کین جستن آئیم و دشمن کشیم . فردوسی .یکی تیغ زهرآب گون برکشیدعنان را گران کرد و سر درکشید...
-
مرعی
لغتنامه دهخدا
مرعی . [ م َ عا / م َ عَن ْ ] (ع مص ) چریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || چرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). متعدی و لازم به کار رود. (از اقرب الموارد). || در دیگر معانی کلمه ، مصادر رَعْی و رِعایة نیز...