کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرزی
لغتنامه دهخدا
مرزی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی . قرارداد مرزی ، مسائل مرزی . رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود.
-
واژههای مشابه
-
کون مرزی
لغتنامه دهخدا
کون مرزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کون کنی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای همآوا
-
مرذی
لغتنامه دهخدا
مرذی . [ م ُ ذا ] (ع ص ) مانده و بر راه افکنده . (منتهی الارب ). نعت است از ارذاء. رجوع به ارذاء شود.
-
مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماران . ناخوشها. مقابل اصحاء. رجوع به مریض شود : لیس علی الضعفاء ولا علی المرضی ولا علی الذین لایجدون ما ینفقون حرج ... (قرآن 91/9).هست دیدار تو شفای قلوب چشم مرضی بودبه سوی ...
-
مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) مرضو. (منتهی الارب ). || خوش و پسندیده . (منتهی الارب ). مختار. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه مورد پسند باشد. مورد رضایت . خشنود و قانع شده . مقبول و مطبوع و خوش آیند. لایق ستایش و موافق میل و پذیرا. (ناظم الاطباء) : ...
-
جستوجو در متن
-
خارج المملکتی
لغتنامه دهخدا
خارج المملکتی . [ رِ جُل ْ م َ ل َ ک َ ] (ص نسبی مرکب ) برون مرزی . رجوع به برون مرزی شود. || حق خارج المملکتی . حق برون مرزی برای هر کشوری .
-
حصار کشیدن
لغتنامه دهخدا
حصار کشیدن . [ ح ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوق ) بدور زمین یا چیزی خط مرزی کشیدن .
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِخ ) رودخانه ای است که در مناطق مرزی آلمان و فرانسه جریان دارد و پس از طی مجرائی بدرازای 240 هزارگزی به رودخانه ٔ موزل می پیوندد.
-
طرسوسی
لغتنامه دهخدا
طرسوسی . [ طَ رَ / طَ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر طرسوس است که از شهرهای مرزی شام است . (سمعانی ).
-
مرزنشین
لغتنامه دهخدا
مرزنشین . [ م َ ن ِ ] (نف مرکب ) ساکن مرز. که درنواحی سرحدی و مرزی سکونت دارد. رجوع به مرز شود.
-
مرزنشینی
لغتنامه دهخدا
مرزنشینی . [ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) سکونت درمناطق مرزی . سکونت در اطراف و نواحی سرحدی مملکت .
-
بچلیه
لغتنامه دهخدا
بچلیه .[ ب ِ چ ِ ی ِ ] (اِخ ) یکی از پاسگاههای مرزی بخش موسیان دشت میشان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).