کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتکب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناشایست کردن
لغتنامه دهخدا
ناشایست کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار بد کردن . گناه کردن . مرتکب گناه شدن . کار حرام و ناروا و ناسزا کردن : ز ناشایست کردن شرمش آمدکه بر دو کتف خود دو پاسبان دید.؟
-
تذقح
لغتنامه دهخدا
تذقح . [ ت َ ذَق ْ ق ُ ] (ع مص )متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب آن نشده است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
عذر به دست آوردن
لغتنامه دهخدا
عذر به دست آوردن . [ع ُ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بهانه پیدا کردن جهت اعتذار. راه فرار یافتن برای گناه که مرتکب شده است .
-
جایزالخطا
لغتنامه دهخدا
جایزالخطا. [ ی ِ زُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) آنکه روا بود بر او خطا کردن . آدمی جایزالخطا است . انسان مرتکب خطا میشود. از او خطا سرمیزند.
-
نمره برداشتن
لغتنامه دهخدا
نمره برداشتن . [ ن ُ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ثبت کردن و نوشتن نمره ای که نمودار و شاخص چیزی است ، مثلاًدر راهنمائی و رانندگی ، شماره ٔ اتومبیلی را که راننده اش مرتکب خلافی شده است برای اخذ جریمه ثبت کردن .
-
کلک زدن
لغتنامه دهخدا
کلک زدن . [ ک َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تباهی کردن زن . تباه کاری کردن زن . نابسامانی کردن زن . کار نامشروع کردن زن . بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان ). عمل بد کردن زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از...
-
مداهنة
لغتنامه دهخدا
مداهنة. [ م ُ هََ ن َ ] (ع مص ) ظاهر کردن خلاف باطن . (از منتهی الارب ) (ازمتن اللغة). خیانت نمودن . مصانعت کردن . بربافتن . پوشیدن کاری را. (از منتهی الارب ). مصانعه و پوشیدن ما فی الضمیر و به خلاف آن اظهار کردن . (از اقرب الموارد). || نرمی کردن . (...
-
سگی کردن
لغتنامه دهخدا
سگی کردن . [ س َک َ دَ ] (مص مرکب ) ظالم و بیرحم گردیدن . (ناظم الاطباء). کنایه از مرتکب شدن بیرحمی و بی شرمی و بی مهری وبی رویی و دیگر امور ناملایم . (آنندراج ) : گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین .مولوی .
-
ادناء
لغتنامه دهخدا
ادناء. [ اِ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ). استدناء. نزدیک شدن . || نزدیک گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ). نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک آوردن . || ادناء ناقه ؛ نزدیک شدن نتاج ناقه . (منتهی الارب ). نزدیک آمدن زه اشتر. (تاج المصاد...
-
تعاطی
لغتنامه دهخدا
تعاطی . [ ت َ ] (ع مص ) بدست گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تناول . (اقرب الموارد). || بناحق گرفتن چیزی را. || همدیگر نبرد کردن در گرفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ...
-
دسته گل
لغتنامه دهخدا
دسته گل . [ دَ ت َ / ت ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) شاخه های گل که بشکنند یا ببرند و با گیاهی یا بندی به هم بندند و به دست گیرند بوئیدن را. (از شرفنامه ). گنبد گل . گلدسته .- دسته گل به آب دادن ؛ کاری زشت مرتکب شدن ، مرتکب خطائی شدن . لغزشی کسی را دست دادن .-...
-
عناد
لغتنامه دهخدا
عناد. [ ع ِ ] (ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن . (منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن . (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بخلاف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن . (از ناظم الاطباء)...
-
تباهی کردن
لغتنامه دهخدا
تباهی کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فاسد کردن و خراب کردن . (ناظم الاطباء).افساد. فساد کردن . مرتکب عمل قبیح شدن : هوای او بدلم بر همه تباهی کردهوای خوبان جستن همه غم است و وبال . منجیک .نه کردم نه کنم هرگز تباهی وگر روزم چو شب آردسیاهی . (ویس و را...
-
عشوة
لغتنامه دهخدا
عشوة. [ ع ِش ْ وَ / ع ُش ْ وَ ] (ع اِ) کار ناپیدا نمودن و کردن . (منتهی الارب ). مرتکب کاری شدن بدون بیان و بینش . (از اقرب الموارد). عَشوة. و رجوع به عَشوةشود. || آتش که در شب از دور دیده شود، وشعله ٔ آتش . (منتهی الارب ). شعله ٔ آتش که در شب از دور...
-
عهر
لغتنامه دهخدا
عهر. [ ع َ / ع ِ / ع َ هََ ] (ع مص ) به فجور نزد زن آمدن و زنا کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). برای فجور نزد زن آمدن . (از اقرب الموارد). عُهور.عُهورة. عَهارة. رجوع به عهور و عهورة و عهارة شود. || مرتکب بدی گشتن و دزدیدن . (از ...