کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتجی
لغتنامه دهخدا
مرتجی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) امیدوار. (یادداشت مرحوم دهخدا). پر از امید. (ناظم الاطباء). || ترسناک . پربیم . (ناظم الاطباء).
-
مرتجی
لغتنامه دهخدا
مرتجی . [ م ُ ت َ جا] (ع ص ، اِ) امیدگاه . جای امید. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که امید بدو دارند. مایه ٔ امید : همت عالی توان ای مرتجی می کشد این را خدا داند کجا. مولوی .گفت ای پشت و پناه هر نبیل مرتجی و غوث ابناء سبیل .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
مرتجا
لغتنامه دهخدا
مرتجا. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) امیدداشته شده . (غیاث اللغات ، از لطیف اللغات ) (آنندراج ). مرتجی . رجوع به مرتجی [ م ُ ت َ جا ] شود.
-
ابناءالسبیل
لغتنامه دهخدا
ابناءالسبیل . [ اَ ئُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) مردم راهگذری . مردم رهگذری . راهگذریان . مردم کاروانی که در زادبوم خویش توانگر و اکنون در سفربی برگ و درویش مانده اند. ج ِ ابن السبیل : روز دیگر بهر ابناءالسبیل روز دیگر مر مکاتب را کفیل . مولوی .گفت ای پشت...
-
امیدگاه
لغتنامه دهخدا
امیدگاه . [ اُ ] (اِ مرکب ) مدعس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای امید. (آنندراج ). مرتجی . در تداول نامه نگاری قدیم به پدر و اشخاص بزرگ می نوشتند: قبله و امیدگاها. (از یادداشت مؤلف ). || ملجاء و معاذ. (از ناظم الاطباء). || جای چشم داشت و محل توقع. ...
-
مجیر
لغتنامه دهخدا
مجیر. [ م ُ ] (ع ص ) پناه دهنده و دستگیر. (آنندراج ) (غیاث ). زنهاردهنده و پناه دهنده و پناه دهنده از جور وزبردستی . (ناظم الاطباء). آنکه زنهار دهد. زنهاردار.فریادرس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای وزارت را جلال و آفرینش را کمال ای جهان را صدر و د...
-
آرزومند
لغتنامه دهخدا
آرزومند. [ رِ م َ ] (ص مرکب ) مشتاق . شایق : فریدون نهاده دو دیده براه سپاه و کلاه آرزومند شاه . فردوسی .دوان آمد ازبهر آزارتان همان آرزومند دیدارتان . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کارشان نبود آرزومند دیدارشان . فردوسی .همی راند حیران و پیچان براه بخوا...
-
غوث
لغتنامه دهخدا
غوث . [ غ َ ] (ع مص ) یاری کردن و اعانت . (از اقرب الموارد) به فریاد رسیدن . || (اِ)فریاد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). اسم است از تغویث ، یعنی واغوثاه گفتن . غُواث . (از اقرب الموارد).- دیوان الغوث ؛ اداره ٔ درخواست کمک . این اداره مأموری عالی ر...
-
نبیل
لغتنامه دهخدا
نبیل . [ ن َ ] (ع ص ) تیزخاطر. هوشیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب ذکاوت . (از اقرب الموارد). صاحب ذکا. ذکی : چون وزیر شیر شد گاو نبیل چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل . مولوی .زینچنین عذر ای سلیم نانبیل خون و مال ما همه کردی سبیل . مول...
-
امیدوار
لغتنامه دهخدا
امیدوار. [ اُمیدْ/اُم ْ میدْ ] (ص مرکب ) آرزومند. (فرهنگ فارسی معین ). راجی . مرتجی . آمِل . (یادداشت مؤلف ). مشتاق . پرامید. امیددارنده . خواهان : بپرسید ازو نامور شهریارکه از مردمان کیست امّیدوار. فردوسی .همیشه خردمند امّیدوارنبیند بجز شادی از روز...