کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراح
لغتنامه دهخدا
مراح . [ م َ ] (ع اِ) جای شب آمد و شدکردن . نقیض مغدی ، یقال : ماترک فلان من ابیه مغدی و لامراحاً؛ اذا اشبهه فی احواله کلها. (منتهی الارب ). آنجا که شبانگاه آنجا بازآیند. (مهذب الاسماء). جای راحت و آسایش . (غیاث اللغات ).اسم مکان است از راح ضد غدا. (...
-
مراح
لغتنامه دهخدا
مراح . [ م ِ ] (ع اِمص ) نشاط. شادی . (غیاث اللغات ). شادمانی وفیرندگی و خرامش . اسم است مصدر را. (ناظم الاطباء).
-
مراح
لغتنامه دهخدا
مراح . [ م ُ ] (ع اِ) شب جای ستور. (منتهی الارب ). موضعی که شتران به سوی آن روند و آرام گیرند. (غیاث اللغات ). مأوی و آرامگاه و محل استراحت شبانگاهی شتر و گاو و اغنام . (از اقرب الموارد). مناخ . (متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دیکقوز. او راست : شرحی بر مراح الارواح تألیف احمدبن علی مسعود.
-
مهجم
لغتنامه دهخدا
مهجم . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) خداوند تبارک وتعالی که دور می گرداند بیماری را. (ناظم الاطباء) . || بازگرداننده ٔشتر به سوی مراح . (آنندراج ). و رجوع به اهجام شود.
-
اهجام
لغتنامه دهخدا
اهجام . [ اِ ](ع مص ) برآمدن بر کسی یا بر چیزی بناگاه . || بازگردانیدن شتر را به سوی مراح . || دور کردن و سست نمودن بیماری را. || درآوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِخ ) وی خواهر حصین عمری است که از فتاکان بود و با کمک اُخینس جهنی ، مردی بازرگان از مردم کنده را بکشتند و مال او را قسمت کردند، سپس اخینس حصین را بفریفت و او را بکشت . چون دیری بگذشت و از حصین خبری بازنیامد صخرة خبر وی از همسایگان ...
-
منفسح
لغتنامه دهخدا
منفسح . [ م ُ ف َ س ِ ] (ع ص ) مکان منفسح ؛ جای گشاده . (ناظم الاطباء) . گشاد. وسیع. فسیح : عرصه ٔ اومید منفسح است . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288).- منفسح گردانیدن ؛ گشاد کردن . وسیع کردن : مجال سوار و پیاده منفسح گردانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ...
-
ابراهیم تاج الدین
لغتنامه دهخدا
ابراهیم تاج الدین . [ اِ جُدْ دی ] (اِخ ) از علمای قرن دهم هجری . در اسلامبول و غیر آن بتدریس می پرداخته . شرحی برکتاب مراح در صرف نوشته و نیز حواشی بر تجرید و شرح مفتاح میر سید شریف نگاشته و در آن بر ابن کمال پاشااعتراضاتی کرده . در سال 973 هَ .ق . ...
-
ثلاثی
لغتنامه دهخدا
ثلاثی . [ ث ُ ثی ی ] (ع ص نسبی ) سه حرفی (کلمه ) و صیغ اسماء ثلاثی در عربی ده است : فلس . فرس . کتف . عضد. حبر. عنب . ابل . قفل . صرد.عنق . || منسوب به ثلثة. || و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است : بضم ّ ثاء مثلَّثه ، نزد علماء صرف عبارت است از اسم ی...
-
قرع
لغتنامه دهخدا
قرع . [ ق َ رَ ] (ع اِ) هرچه که بسوی وی پیش کرده شود. (منتهی الارب ): قرع النَّدَب ؛ ای الخطر یستبق علیه .(اقرب الموارد). || آبله ریزه ٔ سفید است که شتربچگان را برآید، و دوای آن نمک است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کفک شتر. || سپر. || انبان کو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مسعود. او راست : کتاب المراح در تصریف و آن کتابی مختصر و میان مردم متداول است و صاحب روضات گوید از شرح حال او چیزی بدست نیامد. (روضات الجنات ص 50، س 5 به آخر مانده ). و در معجم المطبوعات آمده است که : قال السیوطی فی...
-
مرح
لغتنامه دهخدا
مرح . [ م َ رَ ] (ع مص ) نشاطی شدن . (ترجمان علامه جرجانی ص 87) (دستور الاخوان ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بالا گرفتن نشاط و فرح شادمانی بحدی که شخص از حد خود تجاوز کند و متبخترمختال شود . (از اقرب الموارد). مراح . (متن اللغة). نیک شادما...
-
اراحة
لغتنامه دهخدا
اراحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِراحت . در باد درآمدن . || رسیدن ، چنانکه خیری از کسی بدیگری . || رد کردن حق کسی را. حق بمستحق رسانیدن . حق کسی با وی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || راحت رسانیدن . آسایش دادن . (غیاث اللغات ). برآسایانیدن . (زوزنی ) (تاج ا...