کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدخول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدخول
لغتنامه دهخدا
مدخول . [ م َ ] (ع ص ) درآورده شده . (آنندراج ). داخل کرده و درآمده . داخل شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است . رجوع به دخول شود. || (اِ) جائی که چیزی در آن داخل شده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل داخل . || دخل . درآمد. عایدی . ج ، مداخیل . (یاددا...
-
جستوجو در متن
-
جار و مجرور
لغتنامه دهخدا
جار و مجرور. [ جارْ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ادات جر و مدخول آن را گویند. در نحو حروفی که مدخول خود را جر دهند جار و مدخول آنها را مجرور گویند و مجموع را جار و مجرور نامند.
-
مداخیل
لغتنامه دهخدا
مداخیل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مدخول . به معنی درآمدها و عایدی ها، همان است که در فارسی مداخل شده است . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
مدغمس
لغتنامه دهخدا
مدغمس . [ م ُ دَ م َ ] (ع ص ) مستور. (از متن اللغة) (اقرب الموارد). مدغمش . (اقرب الموارد). || فاسد مدخول . حسب فاسد و ناخالص . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...
-
انگشت پیچ
لغتنامه دهخدا
انگشت پیچ . [ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) عهد و شرط و اتفاق . (ناظم الاطباء). عهد و پیمان . (مجموعه ٔ مترادفات ص 252) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : سررشته ٔ قرار شد از دست و همچنان انگشت پیچ تا سخن زلف دلرباست . کمال خجند (از آنندراج ).|| دست آویز. (غیاث اللغا...
-
مادام
لغتنامه دهخدا
مادام . (ع ق مرکب ) تا وقتی . (غیاث ) (آنندراج ). تا. تازمانیکه . این کلمه در عربی از افعال ناقصه است و «ما» در این لفظ مصدریه است که فعل مدخول خود را بمعنی مصدر گرداند. و مادام صورت فعل است و در معنی اسم واحکام اسم بر این جاری است چنانکه «توقیت ». پ...
-
تداخل
لغتنامه دهخدا
تداخل . [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) بهم درشدن . (زوزنی ). بهم درشدن در یکدیگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن و مخلوط شدن باچیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد): تداخله منه ُ شی ٔ؛ دخله ُ و خامره . (اقرب الموارد)....
-
مدخل
لغتنامه دهخدا
مدخل . [ م ُ خ َ ] (ع اِ) جای درآوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). جای دخل کردن . (غیاث اللغات ). || (مص ) ادخال ، مقابل اخراج . (از متن اللغة). داخل گردانیدن . (از اقرب الموارد). درآوردن کسی را. (منتهی الارب ). || (ص ) داخل کرده شده . (غیاث اللغا...
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) عمربن شبّةبن عبیدبن ریطه . و نام شبّه پدر ابوزید، زید و کنیتش ابومعاذ بود.عمر از مردم بصره و مولی بنونمیر، شاعر اخباری فقیه صادق اللهجه ٔ غیر مدخول الروایه است . او در دوشنبه ٔ بیست وچهارم جمادی الاَّخره ٔ سال 262 هَ . ق . در...
-
افعال قلوب
لغتنامه دهخدا
افعال قلوب . [ اَ ل ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از دل سر می زند. اعمال نفسانی مانند: علم ، اراده ، طلب و نظائر آن . || در اصطلاح علم نحو از علوم ادب عرب افعال زیر: ظننت ، حسبت ، زعمت ، علمت ، رأیت ، وجدت و خلت را گویند. این افعال را، افعال...
-
عدة
لغتنامه دهخدا
عدة. [ ع ِدْ دَ ] (ع اِ) عده . گروه . (اقرب الموارد). گروه . عده ٔ کتب ، جماعت کتب . (منتهی الارب ). یقال عندی عدة کتب . و رأیت عدة رجال و عدة نساء؛ أی جماعة منهم . (از اقرب الموارد). || شمار. (آنندراج ). || شمردن . (ترجمان القرآن ). || مدت سوک زن ...
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ] (ع اِ) رفتار سبک و شتاب . || نام درختی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِمص ) ربودگی . || رفع و نفی . (ناظم الاطباء). || (مص )جامه ٔ سوک پوشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ربودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ربودن و نیست کرد...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک ُل ل ] (ع اِ) همه . همگی . همه ٔ اجزاء. این لفظ اگر چه مفرد است ولی در معنی جمع استعمال می گردد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است . اگرچه در مؤنث گاه کلة گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) همه . جمیع. (غیاث ). همه . (ترجمان القرآن ...