مدخول . [ م َ ] (ع ص ) درآورده شده . (آنندراج ). داخل کرده و درآمده . داخل شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است . رجوع به دخول شود. || (اِ) جائی که چیزی در آن داخل شده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل داخل . || دخل . درآمد. عایدی . ج ، مداخیل . (یادداشت مؤلف ). فایده . منفعت . حاصل . سود. محصول . (ناظم الاطباء). || (ص ) هر چیز که در آن عیبی باشد. آنکه در عقلش یا حسبش عیبی باشد. (از متن اللغة). کسی که در عقل وی فساد بود. (منتهی الارب ). عیب ناک . (از اقرب الموارد). قال علی : و احل حلالاً غیر مدخول . (اقرب الموارد). || لاغر. (منتهی الارب ). مهزول . (از اقرب الموارد). || دلیل مدخول ؛ دلیل مطروق . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.