کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدارع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدارع
لغتنامه دهخدا
مدارع . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِدرَعَة. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرعة شود.
-
واژههای همآوا
-
مدارا
لغتنامه دهخدا
مدارا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مدارات . رعایت کردن و صلح و آشتی نمودن . (غیاث اللغات ). رجوع به مداراة و مدارات شود. || سلوک . ملایمت . آرامی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهستگی . نرمی . رفق . مماشات . راه رفتن با. (یادداشت مؤلف ). تسامح . بردباری . ...
-
جستوجو در متن
-
مدرعة
لغتنامه دهخدا
مدرعة. [ م ِ رَ ع َ ] (ع اِ) جبه ٔ پشمین . (دستورالاخوان ). جامه ای است ، ولایکون الا من صوف . (منتهی الارب ). دراعة. (اقرب الموارد). ج ، مَدارِع . || صفه ٔ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کتانی که احب...