کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخترعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخترعة
لغتنامه دهخدا
مخترعة. [ م ُ ت َ رَ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مُختَرَع . ج ، مُختَرَعات . رجوع به مخترع و ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
مخترعات
لغتنامه دهخدا
مخترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) احداثات و اختراعات . (ناظم الاطباء). ج ِ مخترعة. نو پدید آورده ها : بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایه ٔ عبارت عاطل باشد به دست آید. (مرزبان نامه ص 6). و رجوع به مخترعة شود.
-
اوماج
لغتنامه دهخدا
اوماج . (ترکی ، اِ) اماج . (شرفنامه ٔ منیری ). خمیرهای خرد به اندازه ٔ ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند. (یادداشت مؤلف ). آرد هاله . (صراح ). سخینه . (صراح ). نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی (اماج ) هم آمده است . (ناظم الاطباء)(برهان ). و آنرا د...
-
لعوق الکرنب
لغتنامه دهخدا
لعوق الکرنب . [ ل َ قُل ْ ک َ رَمْب ْ ] (ع اِ مرکب ) من مشاهیر التراکیب لاندری مخترعه ینفع من السعال الرطب و خشونة الصدر و الرئة و فساد الصوت و غلظ البلغم و ینقی الدماغ من الاخلاط اللزجة و شربته ثلاثة مثاقیل و قوته تبقی نحو اربع سنین (و صنعته ) ان یع...
-
صحیح و اعم
لغتنامه دهخدا
صحیح و اعم . [ ص َ ح ُ اَ ع َم م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول فقه ) حاصل آن اینکه در صورت ثبوت حقیقت شرعیه آیا الفاظی که شارع اسلام برابر ماهیات مجعوله و مخترعة اعم از عبادات مانند صلوة، حج ، صوم ، زکوة و یا معاملات وضع کرده است ، خاص ماهیت...
-
فذلکة
لغتنامه دهخدا
فذلکة. [ ف َ ل َ ک َ ] (ع مص ) به پایان رسانیدن حساب را وپرداخته و فارع شدن از آن ، مخترعة من قوله اذا اجمل حساب : فذلک کذا و کذا. (از منتهی الارب ). به انجام رسانیدن حساب خود را و پرداختن آن را و فارغ گشتن از آن ، و این فعلی است اختراعی از فرموده ٔ ...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل .[ اَ س َ ] (اِخ ) ویجن بن رستم کوهی طبری . ابن ندیم گوید کوهی منسوب بکوه ، جبال طبرستان است و ابن قفطی در شرح حال او آورده است : ابوسهل کوهی منجم ، فاضلی کامل و عالم به علم هیئت و صنعت آلات ارصاد بود و اشتهار او به روزگار دولت بویهیان و ایام ...