کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخاطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخاطی
لغتنامه دهخدا
مخاطی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مخاط: غشاء مخاطی . || قسمی از بلغم که مشابه به آب بینی باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مخاط شود.
-
مخاطی
لغتنامه دهخدا
مخاطی . [ م ُ ] (ع ص ) خطاکننده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
غدد مخاطی
لغتنامه دهخدا
غدد مخاطی . [ غ ُ دَ دِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده هائی هستند که در همه ٔ اغشیه ٔ مخاطی منتشرند و وظیفه ٔ آنها تر و نرم نگاه داشتن غشاء است . رجوع به مخاطی شود.
-
جستوجو در متن
-
امات
لغتنامه دهخدا
امات . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ اُم ّ.(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بعضی گویند امات ج ِ ام در غیر ذوی العقول و امهات ج ِ ام در ذوی العقول است . رجوع به اُم ّ شود. || سه غشاء است که دماغ و نخاع را پوشد: ام الغلیظ ، ام الرقیق و غشاء مخاطی . (یادداشت...
-
کرماسیس
لغتنامه دهخدا
کرماسیس . [ ک ِ ] (اِ) به یونانی گوشت سرخی راگویند که در اندرون چشم آدمی پیدا شود. (برهان ). غشاء مخاطی که حدقه ٔ چشم را به پلکها متصل کند، چنانکه گویند یونانی است . (دزی از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
مخاط
لغتنامه دهخدا
مخاط. [ م ُ ] (ع اِ) (از «م خ ط») آب بینی . (منتهی الارب )(غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آب بینی که خلب و خلم و خیل نیز گویند و هر مایع لزجی مانند آن . (ناظم الاطباء). رطوبت غلیظ که از سر به راه بینی فرودآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
صهروج الامعاء
لغتنامه دهخدا
صهروج الامعاء. [ ص َ جُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) صهروج روده . در ذخیره ٔ خوارزمشاهی آرد: صهروج الامعاء غشاء مخاطی و آن رطوبتی است لزج در امعاء که سطح آنرا پوشانیده است تا درشتی ثقل و تیزی اخلاط را که بر وی میگذرد از وی بازدارد و آنرا زود دفع کند و بلغزان...
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م َ ] (اِ) قسمتی که در هواپیما بالها را به هم وصل می کند . || (اصطلاح پزشکی ) چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط در مجاورت شیار حشفه ای -قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای -قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می ک...
-
مامیزه
لغتنامه دهخدا
مامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع می شود . این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده ٔ نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل به سبز است . (فرهنگ فارسی معین ). عقی [ ع ِ ق ْ ...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ ِ ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم ، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد. ج ، اغراس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه با بچه چون لعابی و مخاطی از شکم برآید، و پوست تنکی که بر ...
-
غشاء
لغتنامه دهخدا
غشاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (دهار). پوشش دل و پوشش زین و شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ): غشاءالقلب و السرج والسیف و غیره ؛ مایغشاه . ج ، اَغشِیَة. (اقرب الموارد). پوشش دل . (مهذب الاسماء) پوشش و پرده و غلاف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هرآنچه چیزی را...
-
عصیر
لغتنامه دهخدا
عصیر. [ع َ ] (ع ص ) شلپیده . (منتهی الارب ). معصور و فشرده شده . (از اقرب الموارد). || (اِ) آنچه که به فشاردن بیرون آید از آب و مایع و نحو آن . (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن و عَصر بیرون آید. (از اقرب الموارد). شیره . (دستور اللغة) (نصاب ). شیره ٔ ا...
-
قصبةالانف
لغتنامه دهخدا
قصبةالانف . [ ق َ ص َ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) استخوان بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نای بینی . (مهذب الاسماء). تیغ بینی . گویند: ضربه علی قصبة انفه . (اقرب الموارد). و آن را میکعه نیز نامند. تیغه ٔ استخوانی کوچک نازکی است که بطور عمودی در...