کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوب داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ویران شمردن
لغتنامه دهخدا
ویران شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) ویرانه و خراب محسوب داشتن . خرابه به حساب آوردن . غیرآباد فرض کردن : همه بوم ایران تو ویران شمرکنام پلنگان و شیران شمر.فردوسی .
-
کتابداری
لغتنامه دهخدا
کتابداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) داشتن کتاب . تملک کتاب . || مأموریت حفظ و نظم و ترتیب کتابها در کتابخانه . (فرهنگ فارسی معین ). کار و شغل کتاب دار. || تصدی کتابخانه (و آن شغلی مهم محسوب میشده ) (از فرهنگ فارسی معین ) : اما در زمان شاه جنت مکان منصب ...
-
مؤاساة
لغتنامه دهخدا
مؤاساة. [ م ُ آ ] (ع مص ) مساوات کردن کسی را در نفس خود و در مال خود. (ناظم الاطباء). || غمخواری نمودن کسی را به مال خود و از مال خود به وی دادن و او را پیشوای مال خود کردن . و یا آنکه مواساة نمی باشد مگر در کفاف تن اگر در فضل کفاف بود آن را مؤاساة...
-
داشتن
لغتنامه دهخدا
داشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلانی زور دارد و یا ملک دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید: فلانی فلانی را دوست میدارد : از...
-
روم ایلی
لغتنامه دهخدا
روم ایلی . (اِخ ) نام «روم » زمانی به سرزمینهایی گفته می شد که تحت تصرف امپراطوری روم شرقی بود و بخصوص به اناطولی اطلاق می شد ولی پس از ظهور دولت عثمانی قسمت بزرگی ازآناطولی به تصرف ترکان درآمد و جزء کشورهای اسلامی محسوب می شد. عثمانیان ممالکی را که ...
-
تسلیم
لغتنامه دهخدا
تسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم ا...
-
دیپلماسی
لغتنامه دهخدا
دیپلماسی . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلوماسی . فن و عمل رهبری مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول سازش که مورد رضایت متقابل همگان باشد و نیز آیین و آداب و مراسم و طرق رهبری این مذاکرات . تا قرن هفدهم میلادی روابط بین المللی عموماً با مکاتبه ٔ مستقیم بین سرا...
-
شمار گرفتن
لغتنامه دهخدا
شمار گرفتن . [ ش ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شمردن . آمار گرفتن . شمارش کردن . برشمردن . حساب کردن . به حساب رسیدن . تعداد کردن . (از یادداشت مؤلف ) : کسی کو بدیهات گیرد شمارفزون آید از گردش روزگار. فردوسی .یکی نامه با هدیه ٔ شاهوارکه آنرا نشاید گرفتن...
-
وطن
لغتنامه دهخدا
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زاد...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . حافظ.- زیر کش گرفتن (برگرفتن ) ؛ زیر بغل گرفتن : عوج ... فر...
-
شهرداری
لغتنامه دهخدا
شهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای و...
-
اعتداد
لغتنامه دهخدا
اعتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بشمار آوردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). با شمار آوردن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 5). بشمار آوردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). بشمار آوردن . (ناظم الاطباء).- د...
-
صوم
لغتنامه دهخدا
صوم . [ ص َ ] (ع مص ) بازایستادن از خوردن . (منتهی الارب ). روزه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).- صوم رمضان ؛ روزه ٔ ماه رمضان . در نفائس الفنون آرد: بدان که سبب صوم رمضان رؤیت هلال رمضان است یا گذشتن سی روز از شعبان و...
-
شمار
لغتنامه دهخدا
شمار. [ ش ُ ] (اِ) حساب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چون شمار آید بی رنج بیک ساعت بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن . فرخی .نی نی دروغ گفتم این چه شمار باشدباری نبید خوردن کم از هزار باشد. منوچهری .خواجه ٔ بزر...
-
اجاره
لغتنامه دهخدا
اجاره . [ اِ رَ ](ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ). بفریاد رسیدن . || زینهار دادن . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). زنهاردادن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بجنبانیدن از راه . (تاج المصادر). عدول کنانیدن : اجاره عن الطریق ؛ برگردانید او را از راه . (م...