کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محروض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محروض
لغتنامه دهخدا
محروض . [ م َ ] (ع ص ) بلایه و نابکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مهروز
لغتنامه دهخدا
مهروز. [م َ ] (اِخ ) اسم موضع سوق مدینه . (یادداشت مؤلف ).
-
مهروز
لغتنامه دهخدا
مهروز.[ م َ ] (اِ مرکب ) مخفف ماهروز. روز و ماه . تاریخ .
-
جستوجو در متن
-
محروضة
لغتنامه دهخدا
محروضة.[ م َ ض َ ] (ع ص ) مؤنث محروض . رجوع به محروض شود.
-
بلایه
لغتنامه دهخدا
بلایه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص ) نابکار. (از برهان ) (از آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). نابکار دشنام ده . (صحاح الفرس ). تباهکار و ناکس و فرومایه و بداصل . (ناظم الاطباء). حُثالة. حَرض . حقیر. خابث . خَبیث .. رَذل . لاده . مَحروض . ناچیز. ناکس . هَذر. ه...
-
نابکار
لغتنامه دهخدا
نابکار. [ ب ِ ] (ص مرکب ) بدکردار. (آنندراج ) (انجمن آرا). شریر. بدکار. بدعمل . بداندیش . بی دین . بی آئین . اوباش . (ناظم الاطباء). شخص بدکردار. محروض . خانع. جواظ. دشنامی است . (یادداشت مؤلف ) : بدان تا بدانستی آن نابکارکه گردن نیازد ابا شهریار. د...