کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محرمان
لغتنامه دهخدا
محرمان . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقعدر 14هزارگزی جنوب خاوری فومن و سه هزارگزی راه فرعی نصیرمحله به شفت با 385 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
سپیدچادری
لغتنامه دهخدا
سپیدچادری . [ س َ / س ِ دُ ] (حامص مرکب ) چادر سپید داشتن . جامه ٔ سپید بر تن کردن . || بمجاز، بمعنی پاکی . درستی : روز رسید و محرمان عید کنید زین سبب روز چو محرمان زند لاف سپیدچادری .خاقانی .
-
فلک آسا
لغتنامه دهخدا
فلک آسا. [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) مانند فلک . از: فلک + آسا، پساوند تشبیه : محرمان چون ردی صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند. خاقانی .رجوع به فلک وش شود.
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) در حرم درآینده . (از منتهی الارب ). کسی که احرام حج بسته است . (ناظم الاطباء). احرام بسته . آنکه احرام بسته است زیارت خانه ٔ خدا را. احرام گرفته . مقابل محل . (یادداشت مرحوم دهخدا). احرام گیرنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرج...
-
همراه بودن
لغتنامه دهخدا
همراه بودن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) قرین بودن . پیوسته بودن دو یا چند چیز به هم . || گرفتار چیزی بودن چون رنج و درد.- تا خون همراه بودن ؛ کنایه از کمال عداوت و دشمنی است : بی همنفسی در سفر عشق نبودم تا خون همه جا همره من بخت زبون بود. دانش (از آنندرا...
-
تلبید
لغتنامه دهخدا
تلبید. [ ت َ ] (ع مص ) سریشم کردن بر موی و آن اندک از صمغ بر سر نهادن محرمان حج تا موی بسته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پشم زدن و تر کرده بر نیام دوختن جهت حفاظت شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
قلعه ٔگلاب
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔگلاب . [ ق َ ع َ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) قلعه ای است بر کوه کیلویه که محبوسان و مغضوبان را گویند نگاهدارند از باب قلعه گوالیا که در هند است . (آنندراج ) : از شوق نوگلی دل من آب گشته است در قلعه ٔ گلاب بود عندلیب من . اسماعیل ایماء (از آنندراج ).از محر...
-
بابامحمود
لغتنامه دهخدا
بابامحمود. [ م َ مو ] (اِخ ) (امیر...) امیر بابامحمود ولد امیر باباحسن که سالها در سلک محرمان خاقان منصور [ سلطان حسین میرزا بایقرا ] منتظم بود و بمنصب مهرداری قیام می نمود. با جمعی کثیر از رؤساء لشکر شاهزادگان از زخم تیغ و تیر اوزبکان بر خاک هلاک ا...
-
ردی
لغتنامه دهخدا
ردی . [ رِ ] (از ع ، اِ) ممال رِدا. (یادداشت مؤلف ) : به اسب و جامه ٔ نیکو چرا شدی مشغول سخنْت نیکو باید نه طیلسان و ردی . ناصرخسرو.به بارگاهی کز فخر همتش جویدز ظل پرده ٔ او دوش آفتاب ردی . ابوالفرج رونی .محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف کعبه را ...
-
مشعرالحرام
لغتنامه دهخدا
مشعرالحرام . [ م َ / م ِ ع َ رُل ْ ح َ ] (اِخ ) مزدلفه است که امروز آبادان و خانه ها دارد، نه کوهی است خرد نزدیک عمارت چنانکه بعضی وهم کرده اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مزدلفه . (مهذب الاسماء). قُزّح . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). نام موضعی...
-
پرده نشین
لغتنامه دهخدا
پرده نشین . [ پ َ دَ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) مستوره . مخدره . (منتهی الارب ) : پرده شناسان بنوا در شگرف پرده نشینان بوفا در شگرف . نظامی .ای مدنی برقع مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب . نظامی .کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست بلطف پرده نشین شوخ چشم بازار...
-
شب اندر روز
لغتنامه دهخدا
شب اندر روز. [ ش َ اَ دَ ] (اِ مرکب ) روز و شب . بیست و چهار ساعت شبانه روز. شب و روز در یکدیگر فرورفته . || کنایه از روشنایی و تاریکی باشد. || نام نوعی از پارچه ٔ ابریشمی سیاه وسفید در هم بافته بود که آن را روز و شب هم میگفتند. (فرهنگ نظام ). نوعی ا...
-
خلوتخانه
لغتنامه دهخدا
خلوتخانه . [ خ َل ْ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نمازخانه . (ناظم الاطباء). محل عبادت و عزلت از خلق . جائی که در آن عزلت گیرند برای عبادت : خیز خاقانی ز کنج فقر خلوتخانه سازکز چنین گنجی توان اندوخت گنج شایگان . خاقانی .بایزید بسطامی شبی در خلوتخانه ٔ مک...
-
صبح صادق
لغتنامه دهخدا
صبح صادق . [ ص ُ ح ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بام دوم . بام پهنا. صبح دوم . صبح راست . فجر دوم ، مقابل صبح کاذب و صبح نخست : چون صبح صادق بردمد میر مرااو می دهدجامی به دستش برنهد از چشمه ٔ معمودیه . منوچهری .یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین از شرم س...