کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محذور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محذور
لغتنامه دهخدا
محذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً .و وقاک اﷲ کل محذور. (از اقرب الموارد). || (اِ) مانع: رأی محذور فی ذلک مع قصدالمبالغه . (شرح رضی ص 145). مرحوم قزوینی در یادداشتها...
-
واژههای همآوا
-
مهزور
لغتنامه دهخدا
مهزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هزر که به معنی راندن و دور کردن کسی را به عصا باشد. (از منتهی الارب ). رانده و دور کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
محزور
لغتنامه دهخدا
محزور. [ م ُ ح َزْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته شده از خشم . خشمناک . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه ٔ نسخه ها همین ضبط دارد و صاحب تاج العروس می نویسد محزور (بر وزن مفعول ) واضح است و در بعضی نسخه ها به ضم ...
-
محضور
لغتنامه دهخدا
محضور. [ م َ ] (ع ص ) چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضورة؛ یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن حاضر میشوند پس پر کن ظرف خود را از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
محظور
لغتنامه دهخدا
محظور. [ م َ ] (ع ص ) ممنوع . قدغن شده . حرام کرده شده . منعکرده شده . (غیاث ). قدغن . مانع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : تباه کردن صورتها و آفریده ها در شرع و در حکمت محظور است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). م...
-
جستوجو در متن
-
محاذیر
لغتنامه دهخدا
محاذیر. [ م َ ] (ع اِ) چیزهایی که از آنها حذر میکنند و میترسند وپرهیز میکنند. (ناظم الاطباء). رجوع به محذور شود.
-
بأس
لغتنامه دهخدا
بأس . [ ب َءْس ْ ] (ع اِ) بؤس . شدت . دلاوری در جنگ . (اقرب الموارد). بأساء قوت در حرب و دلیری . (منتهی الارب ). || عذاب . سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قوت . نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف . ترس . لابأ...
-
مترصد
لغتنامه دهخدا
مترصد. [ م ُ ت َ رَص ْ ص ِ ] (ع ص ) امیدوار و چشم داشت دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). منتظر. (دهار). انتظار کشنده . منتظر و نگران . چشم براه و بیدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) : در اثناء این حال ابوالحسن سیمجور از سیستان باز گشته و بی اجازت حضر...
-
ابوشاکر
لغتنامه دهخدا
ابوشاکر. [ اَ ک ِ ] (اِخ ) ابن ابی سلیمان داودبن متی بن ابی المعین ابی فانه و لقب ابوشاکر موفّق الدین است و چنانکه در شرح حال ابوسلیمان آمده است ابوشاکر با پدر و برادران دیگر باول در خدمت فاطمیان مصر بودند و سپس با ملک ماری به بیت المقدس شدند و آنگاه...
-
مکروه
لغتنامه دهخدا
مکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).تا روز پدید آید و آسایش گیرم زین علت مکروه و ستمکار و...
-
اشتغال
لغتنامه دهخدا
اشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257).زآن بیخودم که...