کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجرور
لغتنامه دهخدا
مجرور. [ م َ ] (ع ص ) کشیده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کلمه ای که کسره دارد. (آنندراج ). جر داده شده و دارای جر. (ناظم الاطباء). اسمی که جر دارد. جرپذیرفته . جریافته . مقابل جار. علی فی البیت ، فی جار است والبیت مجرور: کل مضاف الیه مجرور. (ی...
-
واژههای مشابه
-
جار و مجرور
لغتنامه دهخدا
جار و مجرور. [ جارْ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ادات جر و مدخول آن را گویند. در نحو حروفی که مدخول خود را جر دهند جار و مدخول آنها را مجرور گویند و مجموع را جار و مجرور نامند.
-
جستوجو در متن
-
مجرورة
لغتنامه دهخدا
مجرورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مجرور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجرور شود.
-
مجرورات
لغتنامه دهخدا
مجرورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجرورة. درزبان و قواعد عربی کلماتی هستند که بواسطه ٔ حروف جاره یا اضافه مجرور می شوند. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی تألیف دکتر سیدجعفر سجادی ). و رجوع به مجرور شود.
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک ُ ] (ع ضمیر) شما: سلام علیکم ؛ درود بر شما. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ضمیر متصل منصوب و مجرور، جمع مذکر مخاطب .
-
متعلق
لغتنامه دهخدا
متعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) جائی که در آن چیزی آویزان شده . || علاقه و دلبستگی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح نحو) فعل یا شبه فعلی است که جار و مجرور و ظرف بدان تعلق دارد. (از اقرب الموارد).
-
حروف قسم
لغتنامه دهخدا
حروف قسم . [ ح ُ ف ِ ق َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عربی مانند «و، ت » که چون بر سر کلمه ای درآیند آخر آنرا نیز مجرور سازند، و بنابراین از حروف جاره نیز میباشند.
-
بینا
لغتنامه دهخدا
بینا. [ ب َ ] (ع اِ) همان بین است که به اشباع فتحه الف پیدا گردیده گویند و بینا نحن کذا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بینا و بینمااز حروف ابتداء است و نزد اصمعی مابعد بینما مجرور باشد به اضافت اگر بجای آن بین راست آید، و نزد غیر اصمعی مابع...
-
بله
لغتنامه دهخدا
بله . [ ب َ هََ ] (ع اسم فعل ) اسم فعل است به معنی دَع یعنی بمان ، و مابعد آن منصوب آید بر مفعولیت چنانکه گوئی : بله عمرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دست بدار. بگذار. (دهار). ترک کن . فروگذار. || مصدر است به معنی ترک کردن . و اسم مابعد آن مجرو...
-
حرف تعلیل
لغتنامه دهخدا
حرف تعلیل . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب «ل ِ» است که چون بر اسم درآید آخر آن را مجرور سازد: نصحته للتأدیب ِ،و چون بر فعل مضارع درآید آخر آنرا منصوب سازد: نصحته لیتأدب َ. و بهر حال معنی علت و دلیل را رساند.
-
عز من قائل
لغتنامه دهخدا
عز من قائل . [ ع َزْ زَ م ِ ءِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + حرف جر من + قائل ) گرامی است گوینده . عزیز و ارجمند است آنکه گفته است ، و آن را پیش از نقل آیتی از قرآن کریم آرند، قوله تعالی عزمن قائل ... (از یادداشت مرحوم دهخدا). در این جمل...
-
حروف جاره
لغتنامه دهخدا
حروف جاره . [ ح ُ ف ِ جارْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حروف اضافه را بدین نام خوانند چونکه در آن زبان هرگاه این حروف بر سر اسمی درآید پایان آنرا مکسور و مجرور کند و این حروف هفده باشند و ابن حسام هروی در منظومه ٔ عوامل ، آنها ...
-
مخفوض
لغتنامه دهخدا
مخفوض . [ م َ ](ع ص ) تواضع و فروتنی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتن و متواضع. (ناظم الاطباء). || پشت شکسته . ویران و خراب گشته : سد سیلاب حوادث در این بلیه منبثق و یکسان با خاک ، و بناء عزت منقوض و لواء مجدت مخفوض ، اشک...