کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجروح دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجروح دل
لغتنامه دهخدا
مجروح دل . [ م َ دِ ] (ص مرکب ) خسته دل . دل خسته . دل فگار. دل افگار : گر ز نومیدی شوم مجروح دل محرمی مرهم رسان خواهم گزید.خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
مجروح شدن
لغتنامه دهخدا
مجروح شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خسته شدن . جراحت دیدن . زخم برداشتن . زخمی شدن : خوارزمشاه مجروح شده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. (گلستان )...
-
مجروح گردانیدن
لغتنامه دهخدا
مجروح گردانیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مجروح کردن : زاهدی ... دو نخجیر دید که ... به سرو، یکدیگر را مجروح گردانیده ... روباهی خون ایشان می خورد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مجروح کردن شود.
-
مجروح گردیدن
لغتنامه دهخدا
مجروح گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مجروح شدن : هر که او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ موش گرد آید بر او، تا کار او زیبا کند. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 25).و رجوع به مجروح شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
شخوده
لغتنامه دهخدا
شخوده . [ ش َ دَ ] (ن مف ) خراشیده .(لغت فرس اسدی ). ریش کرده به ناخن یا به دندان . (برهان ). به ناخن کندیده . (شرفنامه ٔ منیری ) : یکی چون دل مهربان کفته پوست یکی چون شخوده زنخدان دوست . اسدی .- شخوده رخ ؛ روی مجروح . که گونه ها را به ناخن مجروح کر...
-
دلخسته
لغتنامه دهخدا
دلخسته . [ دِ خ َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) خسته دل . پریشان خاطر وغمناک . (آنندراج ). مغموم . مهموم . (ناظم الاطباء). دلریش . مجروح دل . دل افگار. دل فگار. مفؤود : دلخسته و محروم و پی خسته و گمراه گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه . خسروانی .هرآنکس ک...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم ...
-
دل ریش
لغتنامه دهخدا
دل ریش . [ دِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل مجروح . دل ریش شده : نبود ونباشد بدی کیش من ز دستان دژم شد دل ریش من . فردوسی .نه از درد دلهای ریشش خبرنه ازچشم بیمار خویشش خبر.سعدی .
-
خلیده دل
لغتنامه دهخدا
خلیده دل . [ خ َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) مجروح دل . کنایه از دلشکسته : بکوه و بصحرا نهادند روی همی شد خلیده دل و راه جوی . فردوسی .وز آنجا بجیحون نهادند روی خلیده دل و با غم و گفتگوی . فردوسی .همیشه خلیده دل و راه جوی ز لشکر سوی دژ نهادند روی .فردوسی .
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبری که ضربانهایش موجب دوران خون می گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رباط. نیاط. (منتهی الارب )....
-
خسته گشتن
لغتنامه دهخدا
خسته گشتن . [ خ َ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مجروح گشتن ، جراحت برداشتن . مجروح شدن . خسته شدن : بمادر خبر شد که سهراب گردبه تیغ پدر خسته گشت و بمرد. فردوسی .|| وامانده شدن . مانده شدن . درمانده شدن . قدرت انجام کاری رااز دست دادن . || آزرده دل ش...
-
ریش کردن
لغتنامه دهخدا
ریش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خستن . مقروح کردن . مجروح کردن . خسته کردن . زخمی کردن : شخودن ؛ ریش کردن به ناخن . (یادداشت مؤلف ). آزردن . اقراح . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). عقر. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) : یا زندم یا کندم ریش پاک ی...
-
صادقی
لغتنامه دهخدا
صادقی . [ دِ ] (اِخ ) وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت و در زمره ٔ مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست :دل مجروح را پروای تن نیست شهید عشق محتاج کفن نیست .(قاموس الاعلام ترکی ).