کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجاز جزء به کل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مجاز شمردن
لغتنامه دهخدا
مجاز شمردن . [ م َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) غیر حقیقی پنداشتن : نالیدن عاشقان دلسوزناپخته ، مجاز می شمارد.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
یک هشتم
لغتنامه دهخدا
یک هشتم . [ ی َ / ی ِ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) هشت یک . ثُمن . یک جزء از هشت جزء. رجوع به ثُمن و هشت یک شود.
-
ثامنة
لغتنامه دهخدا
ثامنة. [ م ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثامن . || یک جزء از شصت جزء سابعه و ثامنه قسمت شده است به شصت تاسعة (فلک ). ج ، ثوامن .
-
سابعة
لغتنامه دهخدا
سابعة. [ ب ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث سابع. رجوع به سابع شود. || نزد منجمان عبارت است از شش یک عشر سادسه . (قطر المحیط). یک جزء از شصت جزء سادسة. و سابعة تقسیم شده است به شصت ثامنة. ج ، سوابع.
-
سادسة
لغتنامه دهخدا
سادسة. [ دِ س َ ] (ع ص ) مؤنث سادس . رجوع به سادس شود. || (اِ) نزد منجمان و علماء هیأت عبارت است از شش یک عشر خامسه . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (اقرب الموارد). یک جزء از شصت جزء خامسه ، و سادسه تقسیم شده است به شصت سابعه . ج ، سوادس .
-
عشر عشیر
لغتنامه دهخدا
عشر عشیر. [ ع ُ رِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حصه ٔ دهم از دهم حصه ٔ چیزی ، پس آن صدم حصه میشود از مجموعه ٔ اول ، چنانکه عشیر صدده است و عشر ده یک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یک جزء از صد جزء هر چیزی . (ناظم الاطباء) : یافت احمد به چهل سال مکانی...
-
باری ارمینیاس
لغتنامه دهخدا
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس بمعنی عبارتست ، ترکیب شده . بابی است در منطق مشتمل بر قضایا و جهت قضایا. رجوع به اساس الاقتباس چ 1326 دانشگاه طهران ص ک شود. باب ق...
-
درجة
لغتنامه دهخدا
درجة. [ دَ رَ ج َ ] (ع اِ) پایه و نردبان . (منتهی الارب ). مرقاة. (اقرب الموارد). ج ، دَرَج َ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پایگاه . (منتهی الارب ). طبقه ای از مراتب ، و از آن جمله است در قرآن : و رفعبعضهم درجات . (قرآن 253/2). و نیز از آنست درج...
-
شانی
لغتنامه دهخدا
شانی . (اِ) مخفف شیانی . (فرهنگ رشیدی ). زر و درم ده هفت را گویند. و آن در قدیم رایج بوده است . (برهان قاطع). درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). زری بوده است در قدیم . (از فرهنگ رشیدی ). درم ده هفت یعنی درمی که در ده جزء آن هف...
-
عشیر
لغتنامه دهخدا
عشیر. [ ع َ ] (ع اِ) ده یک . (منتهی الارب ) (دهار). دهم حصه از چیزی . (غیاث اللغات ). یک جزء از ده ، مانند عُشر. (از اقرب الموارد). ج ، أعشِراء (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، عُشور. أعشار. (منتهی الارب ).- عُشر عشیر ؛ یک جزء از صد جزء هر چیزی . و ر...
-
جزئی
لغتنامه دهخدا
جزئی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء. آنچه به جزء ربط و نسبت دارد. در اصطلاح مقابل کلی ، یعنی فردی از افراد کلی است و چنین تعریف شده است : جزئی تمام حقیقت کلی است به انضمام امر دیگر، مانند یک فرد انسان نسبت به نوع وی که علاوه بر دارا بودن تمام حقیقت...
-
مصفات
لغتنامه دهخدا
مصفات . [ م ِ ] (ع اِ) راووق . مصفاة. مبزل .مبزله . صافی . پالونه . پالاون . ج ، مصافی . (یادداشت مؤلف ). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث ). و رجوع به مصافاة و پالونه شود. || کفگیر. || (اصطلاح پزشکی ) عظم مصفات ، آن را غربالی نیز گویند و ...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع اِمص ) شکست . || شکستگی . رخنه . شکاف . (ناظم الاطباء) : ز کسری که در طاق کسری فتادجهان پایه ای در درستی نهاد. نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || هزیمت . || حزن . اندوه . || (اِ) حرکت زیر. کسره . (ناظم الاطباء). رجوع به کسره شود. || چیز...
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (ع اِ) پاره و بخش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). پاره . (ترجمان القرآن عادل بن علی ). چیزیست که کل متقوم است یعنی بعض . (دهار). نصیب و پاره ای ازشی ٔ. (از متن اللغة). بخش و واچدا و واچشا و حصه و بهره و قسمت و...