کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثقال و نخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نخود
لغتنامه دهخدا
نخود. [ ن ُ خُدْ ] (اِ) نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام ).نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص .(دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب ). فوم : به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله...
-
ترازومثقال
لغتنامه دهخدا
ترازومثقال . [ ت َ م ِ ] (اِ مرکب ) ترازوئی خرد در جعبه ٔ چوبین که در آن سنگهای فلزین با جاهای مخصوص تعبیه کنند و وزنه ها غالباً دوازده مثقال تا ربع مثقال باشد، و نیز در درون آن جعبه برای قرار دادن نخود و جو و غیره جهت کشیدن جواهر و طلا و داروهای سمی...
-
بندقة
لغتنامه دهخدا
بندقة. [ ب ُ دُ ق َ ] (ع اِ) واحد بندق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گلوله ٔ خرد و سنگ مدور. (ناظم الاطباء). هر چیز مدور بزرگتر از نخود. (از بحر الجواهر) (یادداشت بخط مؤلف ). || او چیزی است که در مقعد قرار دهند، مثل شیاف . (بحر الجواهر). || وز...
-
اشرفی
لغتنامه دهخدا
اشرفی .[ اَ رَ ] (اِ) هر سکه ٔ طلائی ایران که نام دیگر کتابیش «درست » است . وجه تسمیه ٔ اشرفی معلوم نیست و شایداشرف نام شاهی بوده در قدیم و به اسم او آن سکه مسمی شد، مثل اینکه عباسی سکه ای بود بنام شاه عباس صفوی (قرن دهم هجری ) و اکنون هم دویست دینار...
-
ماهه
لغتنامه دهخدا
ماهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) به معنی برماه است و آن افزاری باشد که درودگران بدان چوب و تخته و حکاکان جواهر سوراخ کنند و آن را به عربی مثقب خوانند. (برهان ). برمه ٔ درودگران و حکاکان که بدان چوب و جواهر سوراخ کنند. (آنندراج ) (انجمن آرا). برماه و مثقب و ...
-
جفت آفرید
لغتنامه دهخدا
جفت آفرید. [ ج ُ ف ْ ف َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد مانند سورنجان و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ). پارسی و ترجمه ٔ آن المخلوق زوجات است . انطاکی گفته خصیةالثعلب است . صاحب مخزن گفته چنین نیست ولی در تقویت باه از آن اقوی است و آن گیاهی است به قدر...
-
ششدانگ
لغتنامه دهخدا
ششدانگ . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) تمامگی و همگی چیزی . (ناظم الاطباء). چیزی که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد. (آنندراج ). مراد از تمام چیز است چرا که شش دانگ را یک دینار می شود. (غیاث اللغات ). تمام . تمامی . همگی : شش دانگ یک خانه ؛ ت...
-
جرادالبحر
لغتنامه دهخدا
جرادالبحر.[ ج َ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ملخ دریایی . (منتهی الارب ). میگو. روبیان . اربیان . (یادداشت مؤلف ). ملخ آبی . مؤلف مخزن الادویه آرد: آن را ملخ دریایی نامند.ماهیت آن : گفته اند حیوانی است سر آن مربع و از حوالی سر تا نصف تن صدفی و از هر طر...
-
ماشه
لغتنامه دهخدا
ماشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی انبر باشد و آن افزاری است زرگران و مسگران و آهنگران را و عربان کلبتان خوانند. (برهان ). آلتی است آهنی آهنگران را که گرم کرده بدان می گیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور می کشند به هندی سنداسی گویند. (آنندراج ). انبر...
-
حب عنبر
لغتنامه دهخدا
حب عنبر. [ ح َب ْ ب ِ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) از مخترعات حکیم مؤمن است که برای خوشبوئی دهان پادشاه ساخته است ، در تحفه گوید: جمعی کثیر از اطباء جهت نواب خاقان خلدآشیان صاحب قران به جهت این امر حبها ترتیب نموده هر یک بی علتی نبوده بعضی زود آب میشد، وب...
-
واحد وزن
لغتنامه دهخدا
واحد وزن . [ ح ِ دِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحد وزن در اصطلاح فیزیکی همان واحد نیرو است زیرا وزن هر جسم خود قسمی نیرو است و آن نیروئی است که جاذبه ٔ زمین به آن جسم وارد میسازد. واحدهای بین المللی و متداول وزن عبارتند از کیلوگرم نیرو، تن نیرو، ...
-
ذافنی
لغتنامه دهخدا
ذافنی . (معرب ، اِ) صاحب مخزن الادویة گوید به کسر قاف لغت یونانی است . بمعنی غار الاسکندرانی . گیاهی است برگ آن قریب بدرخت غار جبلی و شبیه ببرگ مورد واز آن بزرگتر و سفید و طولانی و شاخهای آن بقدر شبری . و از ساق مابین برگ آن ثمر میروید بقدر نخودی سبز...
-
حب الزلم
لغتنامه دهخدا
حب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرةگوید که نبات او کمتر از ذرعی ، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنة قسم صغیر اوست ...
-
حسک
لغتنامه دهخدا
حسک . [ ح َ س َ ] (معرب ، اِ) (معرب از خسک فارسی ).بستیناج . خسک . خارخسک . (بحرالجواهر). خار مغیلان . (صراح ). ضرس العجوز. شکوهه . (حبیش تفلیسی ). خنجک . خار. شکوهج . مرار. حمص الامیر. خار سه سو. شکاهنج . شکوهنج . هروا. خار سه گوشه . (مهذب الاسماء)....
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) درختی است . (شرفنامه ٔ منیری ). درخت حب البان خوانند و در فارسی تخم غالیه گویند و آن مانند پسته می باشد لیکن زود می شکند و عربان فستق الهاویه خوانند. (برهان قاطع). درختی است که بر آن خوشبو است . اما در پارسی بانک خوانند با فتح نون . (انجمن...