کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متلف
لغتنامه دهخدا
متلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هلاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک . (ناظم الاطباء). || بیابان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
متلف
لغتنامه دهخدا
متلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).
-
متلف
لغتنامه دهخدا
متلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده .(غیاث ) (از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده . (ناظم الاطباء). مُهلِک . (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک . کشنده . قاتل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف ...
-
واژههای همآوا
-
مطلف
لغتنامه دهخدا
مطلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بخشنده . (آنندراج ). عطاکننده و بخشاینده و رایگان و ناچیز گرداننده و خون باطل شده و رایگان گشته . (ناظم الاطباء). بخشنده . رایگان و ناچیز کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
حاجی زاده
لغتنامه دهخدا
حاجی زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فرزند حاجی . || اَبله . گول . || مُتلِف . مُبَذّر.
-
مدوح
لغتنامه دهخدا
مدوح . [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) پراکنده نماینده ٔ شتران و مال . (آنندراج ). مسرف . متلف . مبذر. (ناظم الاطباء): دوح ماله ؛ فرقه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نعت فاعلی است از تدویح . رجوع به تدویح شود.
-
عمرکاه
لغتنامه دهخدا
عمرکاه . [ ع ُ ] (نف مرکب ) هر چیز که عمر را تلف کند. متلف . (ناظم الاطباء) : از پی شهوتی چه کاهی عمرعمرکاه تو هر زمانی چرخ . خاقانی .بیداد ترا که عمرکاهست زیبایی چهره عذرخواهست . خاقانی .کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیارتعویذ جان فزایی افسون عمرک...
-
مهلک
لغتنامه دهخدا
مهلک . [ م ُ ل ِ ](ع ص ) کشنده . ممیت . میراننده و هلاک کننده . (آنندراج ). قاتل . متبر : به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ). بعد از آن ملاحده ٔ مخاذیل برکیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 36). || نی...
-
مبذر
لغتنامه دهخدا
مبذر. [ م ُ ب َذْ ذِ ] (ع ص ) اسراف کننده و بی محل و بی دریغ خرج کننده . (غیاث ). مسرف و فضول خرج و باددست . (مجموعه ٔ مترادفات ص 333). پریشان کننده ٔ مال به اسراف و مسرف . (ناظم الاطباء). دست به باد. به گزاف خرج کننده . باد دست . متلف . مسرف . تبذیر...
-
متبدد
لغتنامه دهخدا
متبدد. [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) پریشان ومتفرق . (آنندراج ). پریشان و پراکنده . (ناظم الاطباء). نعت است از تبدد. (منتهی الارب ) : خبر رسید که ختای و تنگوت از امتداد غیبت چنگیزخان مترددرای شده اند و در ایلی و عصیان متبدد گشته . (جهانگشای جوینی ). و ...
-
خانه برانداز
لغتنامه دهخدا
خانه برانداز. [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) مسرف . متلف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک به باد دهد خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگری . و این در مقابل خانه نگهدارباشد. (آنندراج ). ولخرج . مبذر. || خراب کننده ٔ خانه . ...
-
خانه روب
لغتنامه دهخدا
خانه روب . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب مرخم )روبنده و پاک کننده ٔ خانه . تمیزکننده ٔ خانه . || خانه برانداز. خانه کن . مبذر. متلف : زن بچشم تو گرچه خوب شودزشت باشد چو خانه روب شود. اوحدی . || غارتگر که همه چیز را برد : در آویختش قائد خانه روب زدش بر کف پا...
-
سیم کش
لغتنامه دهخدا
سیم کش . [ ک ُ] (نف مرکب ) (از: سیم ، نقره + کش ، کشنده ، قاتل ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کنایه از مسرف و بوالفضول . (آنندراج ). بسیار خرج کننده . (فرهنگ رشیدی ). متلف سیم . (غیاث اللغات ). کنایه از مردم مسرف و بسیار خرج کننده . (برهان ) : ازپس ک...