کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متظلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متظلم
لغتنامه دهخدا
متظلم . [ م ُ ت َ ظَل ْ ل ِ ] (ع ص ) دادخواه . (غیاث ). دادخواهنده . (آنندراج ). شکایت کننده از ظلم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دادخواه و شکایت کننده از ظلم و ستم و درخواست نماینده رفع ظلم و ستم را. (ناظم الاطباء) : فرمود تا...
-
جستوجو در متن
-
عارض شدن
لغتنامه دهخدا
عارض شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن . متظلم شدن . دادخواهی کردن . قصه به قاضی برداشتن . رفع دعوی کردن به حاکم . || روی دادن . رخ دادن . پدید شدن .
-
متشکی
لغتنامه دهخدا
متشکی . [ م ُ ت َ ش َک ْ کی ] (ع ص ) گله کننده . (آنندراج ). گله و شکایت کننده . ناله کننده و زاری کننده . متظلم و دادخواه و مظلوم و آزرده . (ناظم الاطباء) : و سید عالم (ص ) از دست ایشان همچنان متشکی بوده است و نالان که علی (ع ) از دست رافضیان . (کتا...
-
دعوی دار
لغتنامه دهخدا
دعوی دار. [ دَع ْ ] (نف مرکب ) دعوی دارنده . آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده . (ناظم الاطباء). مدعی . (فرهنگ فارسی معین ). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگر جوابش گویند شاد باشم سخت کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار. (از جامع الحکمتین ص 311).کجا جم...
-
شاکی
لغتنامه دهخدا
شاکی . (ع ص ) شکایت و گله کننده . (از دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد گله مند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دادخواه . متظلم . عارض . فریادخواه . رافع قصه . دست بردارنده بدادخواهی : من ز جان جان شکایت میکنم من نیم شاکی حکایت م...
-
کاغذین جامه
لغتنامه دهخدا
کاغذین جامه . [ غ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از عجز و بیچارگی باشد. (برهان ) (انجمن آرا). درماندگی . (ناظم الاطباء). || تظلم . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). کاغذی جامه . جامه ٔ کاغذی . کاغذین جامه ای بوده از کاغذ که متظلم میپوشید و نزد حاک...
-
دامنگیر
لغتنامه دهخدا
دامنگیر. [ م َ ] (نف ) گیرنده ٔ دامن . آخذ دامان : هزار گونه غم از هر سوئیست دامنگیرهنوز در تک وپوی غم دگر میگشت . سعدی .- خار دامنگیر ؛ خار که بسبب داشتن نوکهای برگشته ٔ تیز چون دوژه و نظایر آن بدامن بند شود : چون تو بیرون آمدی از بند و زندان لباس س...
-
عارض
لغتنامه دهخدا
عارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سان سپاه دهد. آنکه سان سپان بیند. (مهذب الاسماء) : و عارض را فرمان داد تا نامهاشان به دیوان عرض بنوشت . (...
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (ع ص ) بردارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بلندکننده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) فرازنده . (یادداشت مؤلف ). || بردارنده و رساننده ٔ حدیث از آن حضرت (ص ). (منتهی ال...
-
دادخواه
لغتنامه دهخدا
دادخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) طالب عدل . خواهنده ٔ داد. (آنندراج ). طرفدار داد. حامی و مایل و دوستدار داد : که هم دادده بود و هم دادخواه کلاه کیی برکشیده بماه . فردوسی .یکی آنکه بر کشتن بیگناه توباشی در این داوری دادخواه . نظامی . || خداوند که دا...