کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متصرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متصرف
لغتنامه دهخدا
متصرف . [ م ُ ت َ ص َرْ رَ ] (ع ص ) هر آنچه در اختیار و تملک کسی باشد. (ناظم الاطباء).- غیرمتصرف ؛ بیرون از اختیار وتملک کسی ، مانند مرغ در هوا و ماهی در آب . (ناظم الاطباء). آنچه در تصرف نباشد. و رجوع به ماده ٔ قبل و تصرف شود.- متصرف ٌ فیه ؛ مالک ...
-
متصرف
لغتنامه دهخدا
متصرف . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ] (ع ص ) دست در کاری کننده و برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دارنده و مالک . (ناظم الاطباء). دارنده و مالک و در ملکیت و قابض و دارا و صاحب و خداوند.(ناظم الاطباء). کسی که مالی یا ملکی را در تصر...
-
جستوجو در متن
-
اشغال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشغال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) در تصرف داشتن . متصرف بودن .
-
اشغال کردن
لغتنامه دهخدا
اشغال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متصرف شدن . شهر یا خانه ای را تصرف کردن .
-
شهرآزادیه
لغتنامه دهخدا
شهرآزادیه . [ ش َی َ ] (اِخ ) نام شهری است که اردشیربن شیرویه پادشاه آنجا را زهر داد و بکشت و آن شهر را متصرف شد. و شهرآزاد بنظر آمده است . (جهانگیری ) (برهان ).
-
ایمه مدد
لغتنامه دهخدا
ایمه مدد. [ اَ م ِ م َ دَ ] (اِ مرکب ) کسی که اراضی خراج را متصرف باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
پالی کائو
لغتنامه دهخدا
پالی کائو. (اِخ ) قصبه ای در چین به دوازده هزارگزی پکن . فرانسویان بسال 1860م .1276/ هَ . ق . آنجا را متصرف شدند.
-
هپرو کردن
لغتنامه دهخدا
هپرو کردن . [ هََ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به غصب و دزدی چیزی را متصرف شدن . خوردن مال کسی . (یادداشت مؤلف ). به یغما بردن . غارت کردن .
-
آلبوکرک
لغتنامه دهخدا
آلبوکرک . [ ک ِ ] (اِخ ) آلفونسو دُ. نام ملاحی پرتقالی . او در 913 هَ .ق . جزیره ٔ هرمز را متصرف شد و در 1032 هَ .ق . شاه عباس پرتقالیان را از آنجا براند.
-
ذوالید
لغتنامه دهخدا
ذوالید. [ ذُل ْ ی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) متصرف . (فقه ) آنکه بالفعل شی ٔ متنازع فیه را در دست و حیازت خویش دارد اعم از آنکه مالک واقعی باشد یا نه .
-
مقتنی
لغتنامه دهخدا
مقتنی . [ م ُ ت َ نا ] (ع ص ) متصرف و مالک شده . (ناظم الاطباء). به دست آمده . فراهم آمده . مُکتَسَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بیت المالچی
لغتنامه دهخدا
بیت المالچی . [ ب َ تُل ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که از طرف سلطان بر بیت المال متصرف باشد. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به بیت المال شود.
-
عدوانی
لغتنامه دهخدا
عدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون ...
-
آموریان
لغتنامه دهخدا
آموریان . (اِخ ) قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعه ٔ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند.