کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متصاعد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
متصاعد شدن
لغتنامه دهخدا
متصاعد شدن . [ م ُ ت َ ع ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بلند شدن و برآمدن . (ناظم الاطباء) : آتش غیرت در نهاد او متصاعد شد و عزم انتقام مصمم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 39).
-
جستوجو در متن
-
بوی دادن
لغتنامه دهخدا
بوی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رایحه داشتن و بیشتر در رایحه های بد و نتن استعمال میشود. (ناظم الاطباء). از خود بوی متصاعد کردن : تا صبر را نباشد شیرینی شکرتا بید بوی ندهد بر سان داربوی . رودکی .نباشد در او زخم دل بی سرشک که سودای نقدش دهد بوی مشک . میر...
-
بوی داشتن
لغتنامه دهخدا
بوی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای بوی بودن . بوی متصاعد کردن : باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صباغالیه ای بسای از آن طره ٔ مشکبوی او. سعدی .فصل نوروز که بوی گل و سنبل داردلطف این باد ندارد که تو می پیمایی .سعدی .- بوی داشتن زخم ؛ناسور شدن زخم از رس...
-
بالا بردن
لغتنامه دهخدا
بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بربردن . راندن از پائین بجایگاه برین . حمل کردن از زیر به زبر. متصاعد ساختن . برتر قرار دادن .- بالا بردن ساختمان ؛ برآوردن آن . بمرحله ٔ پوشش رساندن بنا. || افزودن . برکشیدن . علو بخشیدن . متعالی ساختن .- بالا بردن...
-
بالا دادن
لغتنامه دهخدا
بالا دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن . متصاعد ساختن : به رای پاک هنر را همی دهد یاری برسم خوب خرد را همی دهد بالا. امیر معزی (از آنندراج ).سدره در پستی است از بالای اوواعظش بی وجه بالا می دهد. ظهوری (ا...
-
شامة
لغتنامه دهخدا
شامة. [ شام ْ ] (ع اِ) قوه ای است در دماغ که از راه بینی بو را ادراک میکند. (فرهنگ نظام ). حاسه ٔ بویایی . قوة الشامة. (اقرب الموارد). بینی . (ناظم الاطباء). شم ادراک بویها. (از اقرب الموارد). قوت بو کردن . (آنندراج ). یکی از حواس پنجگانه که بدان بوه...
-
پریدن
لغتنامه دهخدا
پریدن . [ پ َ دَ ] (مص ) با پر سوی هوا اوج گرفتن و مسافت پیمودن . حرکت کردن صاحبان بال در هوا با بالهای خویش . برپریدن . پرواز کردن . طیران کردن . طیرورت . طیر. استطاره . خفوق . تَمرﱡص . و رجوع به پریدن شود : آن زاغ را نگه کن چون پردمانند یکی قیرگون ...
-
برخاستن
لغتنامه دهخدا
برخاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برخیزیدن . خاستن . ایستادن . بلند شدن . برپا ایستادن . بپا شدن . پا شدن . برپا شدن . متصاعد شدن . قیام . قیام کردن . قوم . قومة. قامة. مقابل نشستن . مقابل قعود. نهض . نهوض . انتهاض . (منتهی الارب ). استنهاض . نهضت : ر...
-
رادیوم
لغتنامه دهخدا
رادیوم . [ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای است فلزی که در سال 1898 م . بتوسط پیر کوری و زنش مادام کوری و ژبمون کشف شد، مادام کوری در ضمن تجسس خاصیت رادیوآکتیویته در سنگهای معدنی اورانیوم متوجه شد که بعضی از این سنگها خاصیت رادیوآکتیو شدیدتری از املاح خا...
-
بخار
لغتنامه دهخدا
بخار. [ ب ُ ] (اِ) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود. آنچه به شکل دود یا رطوبت از آب گرم یا هر جسم جامد یا مایعی بر اثر حرارت از آن برخیزد و به هوا رود. دمه . گاز. گازی که از جوشیدن آب ...
-
برف
لغتنامه دهخدا
برف . [ ب َ ] (اِ) یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی که از آن بر زمین تشکیل می گرددو اگرچه در عرف این کلمه هم به آنچه می بارد و هم برآنچه بر زمین نشسته است اطلاق می گردد اما ساختمان برف در این دو حالت متفاوت است . برفی که می بارد مرکب از یخ متبلو...
-
برشدن
لغتنامه دهخدا
برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن . بالا شدن . (آنندراج ). ببالا رفتن . بالا گرفتن . بلندشدن . صعود کردن . صعود. ارتقاء. سمود. (منتهی الارب ).تصعد. (تاج المصادر بیهقی ). برخاستن . بسمت بالا رفتن . بر رفتن . عروج کردن . متصاعد شدن . عروج . ب...
-
برآمدن
لغتنامه دهخدا
برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن .(ناظم الاطباء). بالا آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رسیدن . بلند شدن . بالا گرفتن . بالا کشیدن . بر شدن . بربلندی رفتن . به هوا رفتن . علاء. تعلیه . معالاة. تعلی . تعالی . استعلاء. اعلیلاء. بر بلندی برآمدن ....
-
دود
لغتنامه دهخدا
دود. (اِ) جسمی بخارشکل شبیه به ابر که از اجسام در حین احتراق متصاعد می گردد. (ناظم الاطباء). جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوختن اشیاء پدید آید و به هوا رود. بخاری تیره که از سوخته خیزد. (یادداشت مؤلف ). ترجمان دخان ، و زلف و گیسو و سنب...