بالا دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن . متصاعد ساختن :
به رای پاک هنر را همی دهد یاری
برسم خوب خرد را همی دهد بالا.
سدره در پستی است از بالای او
واعظش بی وجه بالا می دهد.
برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار
راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک .
بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع
دهم به مدح تو بالا اساس آیین را.
|| نمودن . بجلوه درآوردن :
گشتم از بالای رضوان منفعل
با قدش گو سرو را بالا مده .
|| زیاده از حد نمودن . بیش از حقیقت جلوه دادن . در امری مبالغه کردن . بکاری شاخ و برگ دادن : مرد که برایستاد، نیافت در خود فروگذاشتی ، چه چاکران بیستگانی خوار را عادت آن است که چنین کارها را بالا دهند و از عاقبت نیندیشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157). || تعریف کردن . (آنندراج ).
- آتش فتنه را بالا دادن ؛ مجازاً دامن زدن . فتنه را تیز کردن : کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد. (سندبادنامه ص 77).