کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مترع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مترع
لغتنامه دهخدا
مترع . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) آن که در بندد. (آنندراج ). آن که می بندد در را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتریع شود.
-
مترع
لغتنامه دهخدا
مترع . [ م ُ رَ ] (ع ص ) پر. (از منتهی الارب ). پر و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تَرع شود.
-
مترع
لغتنامه دهخدا
مترع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) پرکننده . (آنندراج ).کسی که پر می کند و انباشته می کند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مترا
لغتنامه دهخدا
مترا. [ م ِ ] (اِخ ) مهر. فرشته ٔ فروغ .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به میترا شود.
-
مترا
لغتنامه دهخدا
مترا. [ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء).
-
مطرا
لغتنامه دهخدا
مطرا. [ م ُ طَرْ را ] (ع ص ) (از «طرو») تازه و تازگی کرده شده و گاهی مجازاً به معنی مصفا و آبدار. (غیاث ) (آنندراج ). تازه و تازه کرده شده و مصفا و آبدار و پرداخت شده . (ناظم الاطباء) : طبیعت گر درختان را مطرا میکند شایدکه چون گردد مطرا عود قیمت بیشت...
-
جستوجو در متن
-
مترعة
لغتنامه دهخدا
مترعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مُترَع . پر و سرشار. (ناظم الاطباء).
-
مترعة
لغتنامه دهخدا
مترعة. [ م ُ رِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مُترِع . زنی که پر می کند و انباشته می نماید. (ناظم الاطباء).
-
ذوالرمة
لغتنامه دهخدا
ذوالرمة. [ ذُرْ رُم ْ م َ ] (اِخ ) غیلان بن عقبةبن بهیش بن مسعودبن حارثةبن عمروبن ربیعةبن ساعدةبن کعب بن عوف بن ربیعةبن ملکان بن عدّی بن عبدمناةبن ادّابن طابخةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدّبن عدنان . مکنّی به ابی الحرث . شاعر مشهور. معروف بذی الرمّة ی...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ ُ ] (ص ) (از پهلوی اَویر ، بسیار سخت ) مملُوّ. مَلأَی . مَلاَّن . ممتلی . مُکتَتَز. مشحُون . غاص ّ. انباشته . لبالب . مالامال . لب به لب . لَمالَم . لبریز. مال مال . آکنده . مُترَع . مُؤمَّت . مغمور. بسیار. دارای بسیار از چیزی . مقابل تهی و...