کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متحجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متحجر
لغتنامه دهخدا
متحجر. [ م ُ ت َ ح َج ْ ج ِ ] (ع ص ) سخت گردیده . (از آنندراج ). صلب و سخت گشته مانند سنگ . (ناظم الاطباء). || حجر سازنده . (آنندراج ). || تنگ گیرنده بر کسی . (آنندراج ). || سنگ شده . (ناظم الاطباء). آنچه به صورت سنگ درآمده . سنگ شده . || بسیارسنگ . ...
-
واژههای همآوا
-
متهجر
لغتنامه دهخدا
متهجر. [ م ُ ت َ هََ ج ْ ج ِ ] (ع ص ) به مهاجران ماننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانا به مهاجران یعنی آنان که از وطن خود هجرت کرده اند. (ناظم الاطباء). || کسی که در گرمای نیمروز سفر میکند و به جایی میرود. (ناظم الاطباء) (از م...
-
جستوجو در متن
-
سنگواره
لغتنامه دهخدا
سنگواره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بقایای متحجر شده ٔ موجودات زنده ٔ اعصار قدیمه . این بقایا علم به احوال موجودات گذشته را بمقیاس بسیارزیادی برای ما روشن میکنند و نیز در تشخیص نسبی طبقات زمین مؤثرند. فسیل .
-
بردة
لغتنامه دهخدا
بردة. [ ب َ رَ دَ ] (ع اِ) واحد برد و آن گاهی بمعنی دندان سخت سفید بکار رود. (از اقرب الموارد). || ناگوارد. (منتهی الارب ). ناگواری . (آنندراج ). در حدیث است : اصل کل داء البردة. (منتهی الارب ). تخمه . (از اقرب الموارد). این لفظ بر تخمه نیز اطلاق می ...
-
جوش کوره
لغتنامه دهخدا
جوش کوره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مواد مختلفی که در نتیجه ٔ ذوب سنگهای معدنی در کوره متحجر شوند و باقی مانند. این مواد بیشتر از ترکیبات املاح قلیایی هستند که چون سبکترند بر روی توده ٔ مذاب کوره به صورت کفی قرار میگیرند و کم و بیش با...
-
سنگ شجری
لغتنامه دهخدا
سنگ شجری . [ س َ گ ِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بسد و مرجان زیرا که در دریا مانند درخت میروید. گویند: چون از دریا برآرند و هوا خورد متحجر شود.لهذا حجةالاسلام غزالی او را حد وسط نوشته میان نبات و جماد و از اینجا مستفاد میشود که سنگ شجری غیر از ...
-
مفتت
لغتنامه دهخدا
مفتت . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که می شکند و ریزریز می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).ریزاننده . شکننده . ریزکننده . خردکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دوایی که خلط متحجر را ریزریز کند. (از بحر الجواهر). دارو که سنگ گرده...
-
غابة
لغتنامه دهخدا
غابة. [ ب َ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || گروه مردمان . || نیزه ٔ دراز یا نیزه ٔ لرزان . || بیشه ٔ درختان انبوه و درهم پیچیده ، یقال : لیث غابة. ج ، غاب و غابات . اَجَمه . مرغزار. نیزار.نیستان . (منتهی الارب ). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است : ...
-
حجرالحمام
لغتنامه دهخدا
حجرالحمام . [ ح َج َ رُل ْ ح َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) جرمی است که در دیگ حمام متحجر میشود تیره رنگ و سست و گرم و خشک است و از ادویه ٔ قویه ٔ سرطان رحم است و ضماد او جهت رفع سرطان غیر مزمن مؤثر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: سن...
-
حصاء
لغتنامه دهخدا
حصاء. [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه ها. سنگ ریزه . (دهار) (منتهی الارب ). شن . یکی آن حصاة است . و در تداول شعرای فارسی زبان همزه ٔ آخرش افتاده است . رجوع به حصا شود. || جوهر حجری که در مثانه و گرده و معاء و کبد و طحال و ریه پیدا شود. تهانوی گوید: به فتح حا...
-
ذغال سنگ
لغتنامه دهخدا
ذغال سنگ . [ ذُ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ذغال معدنی . حجر موسی . حجاره ٔ قبر موسی . احجارالسود. (الجماهر بیرونی ). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است . رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا...
-
حجرالحوت
لغتنامه دهخدا
حجرالحوت . [ ح َ ج َ رُل ْ ] (ع اِ مرکب ) جسمی است که در سر ماهی مستحجر شود. سفید و صلب و پهن می باشد. گرم و حاد و از سواحل دریا خیزد و قسمی از اکتمکت است و یکدانگ تادو دانگ آن در تفتیت حصاة هر عضوی بغایت مؤثر است و ابن البیطار گوید: قال الغافقی ، ه...
-
تحجر
لغتنامه دهخدا
تحجر. [ ت َح َج ْ ج ُ ] (ع مص ) تحجر گِل ؛ مثل سنگ سخت شدن آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مثل سنگ سخت گردیدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخت شدن چیزی مثل سنگ . (فرهنگ نظام ). || در علم طب ، جمع شدن ماده ٔسخت در پلک چشم . (فرهنگ نظام ). ورم ص...