کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبسوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبسوط
لغتنامه دهخدا
مبسوط. [ م َ ] (ع اِ) نوعی پالان است و آن را باسوط نیز گویند. (منتهی الارب ). نوعی از پالان شتر، ضد مفروق . (ناظم الاطباء).
-
مبسوط
لغتنامه دهخدا
مبسوط. [ م َ ] (ع ص ) فراخ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). گسترده . (تفلیسی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گسترده شده و پهن شده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). گسترده . گستریده . گسترانیده . پهن وا شده . پهن شده . پهن کرده . بازکرده . گشاده . (یادد...
-
جستوجو در متن
-
ابوشجاع
لغتنامه دهخدا
ابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) ابن اسلم . یکی از علمای ریاضی است . صاحب کشف الظنون گوید:او راکتابی است مبسوط بنام الکامل فی الجبر و المقابلة.
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن حسین (ابن عبداﷲ) سمرقندی (السید الامام ). از علماء است . او راست : کتاب مبسوط ناصرالدین . (کشف الظنون چ 1943 م . ج 2 ص 1582).
-
خواهرزاده
لغتنامه دهخدا
خواهرزاده . [ خوا / خا هََ دَ / دِ ] (اِخ ) امام ابوبکر محمد متوفی 483 هَ . ق . او راست : «ادب القاضی خصاف » و «مبسوط البکری ». رجوع به محمد ابوبکر شود.
-
گستریده
لغتنامه دهخدا
گستریده .[ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) منبسط. مبسوط : ریاحین بر زمینش گستریده درختانش به کیوان سرکشیده . نظامی .- گستریده اثر ؛ مجازاً نیکنام . مشهور. هر آنکه آثارش همه جا مشهور باشد : اگر چنو دگرستی به مردمی و به فضل چنو شدستی معروف گستریده اثر.فرخی .
-
آخته
لغتنامه دهخدا
آخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اَخْته . آهخته . آهیخته . کشیده . برکشیده . آهنجیده . لنجیده . مسلول . مشهر. بیرون کرده . برآورده . بیرون کشیده . مستخرج . || درازکرده . ممدود. ممدوده . مبسوط. || برافراشته . مرفوع . بلندکرده . برفراشته . || بردوخته به (چ...
-
انماط
لغتنامه دهخدا
انماط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَمَط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قسمها. نوعها. شکلها. طرزها. گونه ها. روش ها. || ابره ، هر فرش که باشد و نوعی از گستردنی نگارین . (آنندراج ): باغات چهارگانه ... مبسوط به انواع انماط عبقری . و معطر به روایح اسفاط عنبری . ...
-
خذام
لغتنامه دهخدا
خذام .[ خ ِ ] (اِخ ) نام پدر خنساء است بعضی او را پسر ودیعه نام برده اند و بعضی دیگر پسر خالد. ابونعیم می گوید: کنیه ٔ او ابوودیعه است . صاحب مبسوط و بخاری از طریق خنساء روایت کردند که گفت : پدرم مرا بشوهر سپرد، در حالی که من دختری بیش نبودم . صاحب ا...
-
خط مجموع
لغتنامه دهخدا
خط مجموع . [ خ َطْطِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط رمز. خط تندنویس . خطی که از یک عده علامات ترکیب شده و برای نوشتن قول و گفتاری بکار رود. (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط مبسوط، یعنی خط متعارف .
-
عبادی
لغتنامه دهخدا
عبادی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن محمدبن عبداﷲبن عبادی الهروی ملقب به قاضی ابوعاصم وی از پیشوایان و مفتیان صاحب نظر بود فقه را در هرات نزد قاضی ابومنصور و در نیشابور نزد قاضی ابوعمر بسطامی آموخت و کتابهایی در فقه تألیف کرد از جمله مب...
-
ابن سریج
لغتنامه دهخدا
ابن سریج . [ اِ ن ُ س ُ رَ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن عمربن سریج شیرازی ، ملقب به بازاشهب . از علمای شافعی و فقها و متکلمین آن مذهب . متوفی به بغداد305 هَ .ق . میان او و محمدبن داود در حضور ابوالحسن علی بن عیسی مناظراتی رفته است . او را بر همه ٔ اصحاب...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد العراقی القزوینی الطاوسی . ملقب به رکن الدین یکی از علمای عامه . و اومنتسب به طاوس یمانی است . ابن خلکان گوید: او را سه تعلیقه است در علم خلاف : مختصر و متوسط و مبسوط و درشهر همدان درس می گفت و طلبه از بلاد...
-
سبزواری
لغتنامه دهخدا
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) (1090 هَ . ق .). محمدباقربن محمدمؤمن خراسانی سبزواری . فقیه امامیه . اصل او از سبزوار است که بعراق آمد در اصفهان ساکن شد و تولیت و منصب شیخوخت اسلام را یافت . او راست : «ذخیرة المعاد فی شرح الارشاد» و «الکفایة» که هر...