کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباشرت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مباشرت و ملزومات
لغتنامه دهخدا
مباشرت و ملزومات . [ م ُ ش ِ رَ وَ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فرهنگستان ایران بجای این کلمه کارپردازی را برگزیده و آن اداره ای است که لوازم کار و وسائل وزارتخانه و بنگاهی را تهیه می کند. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 87 و ماده ٔ قبل معنی...
-
جستوجو در متن
-
بنداز کردن
لغتنامه دهخدا
بنداز کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباشرت کردن . جماع کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کون کردن
لغتنامه دهخدا
کون کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباشرت کردن از راه دبر. جماع کردن از پس . (فرهنگ فارسی معین ). لواط. وطی از دبر. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
ناظری کردن
لغتنامه دهخدا
ناظری کردن . [ ظِ ک َ دَ ] (ص مرکب ) ناظر شدن . مباشرت . کارگزاری . رجوع به ناظر و ناظری شود.
-
مجامعت کردن
لغتنامه دهخدا
مجامعت کردن . [ م ُ م َ / م ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جماع کردن . مباشرت کردن . آرمیدن . نزدیکی کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجامعت شود.
-
ناظری
لغتنامه دهخدا
ناظری . [ ظِ ] (حامص ) نظارت کردن . ناظر بودن . رجوع به ناظر شود. || مباشرت . کارگزاری .
-
آمیز
لغتنامه دهخدا
آمیز. (اِمص ) آمیغ. مباشرت . صحبت . آرمش با. نزدیکی با. وقاع . || معاشرت . || آمیزش . (برهان ). || مخلوط کردن دو چیز یا زیاده با یکدیگر. (برهان ).
-
نزدیکی کردن
لغتنامه دهخدا
نزدیکی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامش . مباضعه . بضاع . بضع. وقاع . مواقعه . مقاربت . جماع . مجامعت . مباشرت . آرامیدن با زن . آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی ... و گفتندی ... فرزند دلاور آید. (نور...
-
مباضعة
لغتنامه دهخدا
مباضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ) جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بضاع . با کسی جماع کردن . (المصادر زوزنی ). جماع نمودن . (آنندراج )(ناظم الاطباء). جماع کردن . (منتهی الارب ). مباشرت . آرامش با زنان . صحبت . مواقعة. وقاع . مجامعت . جماع . (یادداشت ب...
-
نیک
لغتنامه دهخدا
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
-
جهمرز
لغتنامه دهخدا
جهمرز. [ ج ِ م َ ] (اِ مرکب ) مباشرت و جماع با فاحشه کردن ، و این کلمه مرکب است از جه بمعنی فاحشه و مرز بمعنی جماع . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
-
باء
لغتنامه دهخدا
باء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع . (مهذب الاسماء). باشهوت . مرد کثیرالجماع . (آنندراج ) (غیاث ).
-
صحبت کردن
لغتنامه دهخدا
صحبت کردن . [ ص ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همنشینی کردن .معاشرت کردن . رفاقت کردن . مجالست کردن : اگر با میر صحبت کرد میرانند میرش راوگر با خان برادر شد خیانت دید از خانش . ناصرخسرو.هیچ مکن صحبت با خوی بدخوی بد ایرا عدوی ریمنست . ناصرخسرو.وگر با سرشبا...
-
مباشرة
لغتنامه دهخدا
مباشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ) جماع کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (آنندراج ). با کسی جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به خودی به کاری...