کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبادرت کردن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شهوت رانی
لغتنامه دهخدا
شهوت رانی . [ ش َهَْ وَ ] (حامص مرکب ) دنبال روی شهوت . به اعمال شهوت مبادرت کردن .
-
شنو کردن
لغتنامه دهخدا
شنو کردن . [ ش ِ ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سباحت . آب ورزی .شنا کردن . || به نوعی ورزشی متداول در زورخانه مبادرت ورزیدن . رجوع به شنو و شنا کردن شود.
-
مواثبة
لغتنامه دهخدا
مواثبة. [ م ُ ث َ ب َ ] (ع مص ) بر همدیگر برجستن و حمله کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). با کسی برجستن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). برجستن به یکدیگر. با کسی برجستن به جنگ . ثوار. مناوره . مساوره . مصاوله . (یادداشت...
-
معاجزة
لغتنامه دهخدا
معاجزة. [ م ُ ج َ زَ ] (ع مص )بر کسی پیشی گرفتن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بر کسی پیشی گرفتن . (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). با همدیگر نبرد کردن در سبقت و پیشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مبادرت کردن . (...
-
بدار
لغتنامه دهخدا
بدار. [ ب ِ ] (ع مص ) پیشی گرفتن و شتافتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). تبادر. مبادرت . پیشدستی کردن . (یادداشت مؤلف ): و لاتأکلوها اسرافاً و بِداراً ان یکبروا. (قرآن 6/4)؛ و آنرامخورید بگزاف شتافتن و پیشی کردن بر بلوغ و بر بزرگ شدن ایشان . (کشف الاسر...
-
درایستادن
لغتنامه دهخدا
درایستادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . قائم شدن . || أخذ. (دهار). تشمیر. (تاج المصادر بیهقی ). جعل . (دهار).طفق . (ترجمان القرآن جرجانی ). آغاز کردن . شروع کردن . آغازیدن به انجام کاری . اقدام کردن . مبادرت کردن . پرداختن . مشغول شدن : اگر فرمان...
-
فرایض
لغتنامه دهخدا
فرایض . [ ف َ ی ِ ] (ع اِ) فرائض . ج ِ فریضة. واجبات : جواب نامه ها بر این جمله داد که حدیث خانان ترکستان ، ازفرایض است به ایشان مکاتبت کردن . (تاریخ بیهقی ). ازفرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت شود. (کلیله و دمنه ). به شرایط خد...
-
مفاخرت
لغتنامه دهخدا
مفاخرت . [ م ُ خ َ / خ ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) با کسی فخر کردن و نازش کردن در بزرگی . (غیاث ). مفاخرة. و رجوع به مفاخرة شود. || (اِمص ) فخریه و تفاخر و اظهار بزرگی و مناقبت در حسب و نسب و جز آن . (ناظم الاطباء). نازش . سرفرازی . سرافرازی . سربلندی . فخ...
-
دراسة
لغتنامه دهخدا
دراسة. [ دِ س َ ] (ع مص )دراست . سبق گفتن . || درس کتاب کردن . (از منتهی الارب ). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). || علم خواندن . (المصادر زوزنی ). علم آموختن . (دهار). خواندن علم . (ترجمان القرآن جرجانی ) : أن تقولوا انم...
-
درنگ کردن
لغتنامه دهخدا
درنگ کردن . [ دِرَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پائیدن . دیر ماندن . مولیدن . فرغول . (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کردن . کوتاهی کردن . مسامحه کردن . بر جای ماندن . مبادرت به کاری نکردن . تأمل کردن . سوختن وقت . تأخیر کردن . طول دادن . در تعویق و تأخیر اند...
-
مرتکب
لغتنامه دهخدا
مرتکب . [ م ُ ت َ ک ِ ](ع ص ) با تهور به کاری درآینده . (از اقرب الموارد). شروع کننده در کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آغازنده . مشغول شونده . (ناظم الاطباء). || سوارشونده . (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). برنشیننده . (ناظم الاطباء). || به عمل آورن...
-
پیشدستی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشدستی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبادر. مبادرت کردن . سبقت جستن . پیشی گرفتن . سبقت گرفتن . تقدم جستن . بوص . اقدام . (از منتهی الارب ) : سپاه اسلام از پیلان فرار همی کردند و کسی پیشدستی همی نکرد، چون مهلب چنان دید پیشدستی کرد و پیش زنده پیل ا...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...
-
پیشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء. مُشأاة. بذاذة و بذوذة. سباق . تبادر. پیشی جستن . مقدم برهمه آمدن . اعجال . مُغاوله . (من...
-
فراغ
لغتنامه دهخدا
فراغ . [ ف َ ] (ع مص ) پرداختن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرداخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). فارغ شدن . (مصادر زوزنی ) : همی بود یک ماه با درد و داغ نمی جست یک دم ز انده فراغ . فردوسی .آنچه به فراغ دل بازگردد بباید نبشت . (...