کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباحثه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بگومگو کردن
لغتنامه دهخدا
بگومگو کردن . [ ب ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جر و بحث کردن .مباحثه . مجادله . مشاجره . محاجه کردن . گفتگو کردن .
-
سرنگیدن
لغتنامه دهخدا
سرنگیدن . [ س ِ رَ دَ ] (مص ) مباحثه و منازعه کردن . (ناظم الاطباء).
-
قیل و قال کردن
لغتنامه دهخدا
قیل و قال کردن . [ ل ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از بحث و مباحثه و گفتگو کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || داد و فریاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قال و قیل شود.
-
جدل کردن
لغتنامه دهخدا
جدل کردن . [ ج َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباحثه نمودن . (ناظم الاطباء). یک و دو کردن . (یادداشت مؤلف ). محاجه کردن . بحث کردن . جنگ کردن . منازعه نمودن . (ناظم الاطباء). خصومت و دشمنی کردن . جنگ و نزاع کردن : حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر اوور بحق گف...
-
نوسیره
لغتنامه دهخدا
نوسیره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ](اِ) بحث . مباحثه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بحث و مباحثه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 شود.
-
مفاقهة
لغتنامه دهخدا
مفاقهة. [م ُ ق َ هََ ] (ع مص ) با یکدیگر فاپژوهیدن علم . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر بحث کردن در علم فقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مباحثه کردن در فقه با کسی و بر او غلبه کردن . (از اقرب الموارد).
-
کرسیدن
لغتنامه دهخدا
کرسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کرشیدن . کریسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فروتنی کردن . || فریب دادن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود. || کوشیدن . کوشش کردن . سعی کردن . جهد نمودن با همه ٔ توانایی . || بحث کردن . مباحثه و منازعه...
-
خیت و پیت
لغتنامه دهخدا
خیت و پیت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) شرمنده و بور و مغلوب . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده شود.- خیت و پیت شدن ؛ خیت شدن . مغلوب و شرمنده و بور شدن .- خیت و پیت کردن ؛ در مسابقه و مباحثه و محاوره و امثال آن کسی را مغلوب کردن . مفحم کردن ...
-
کج بحثی
لغتنامه دهخدا
کج بحثی . [ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بحث . یاوه گویی و نامعقولی در مباحثه . (ناظم الاطباء). خطا رفتن در مباحثه و یاوه گویی . (فرهنگ فارسی معین ) : خروشان از کجک دیدم چو فیلان را یقینم شدکه عاجز می توان کردن بکج بحثی فلاطون را.میرزا معزفطرت .
-
مقامسة
لغتنامه دهخدا
مقامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) نبرد کردن با کسی به غواصی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال : هو یقامس حوتاً ؛ در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره...
-
ماجرا کردن
لغتنامه دهخدا
ماجرا کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از عالم درد دل کردن ، بمعنی اظهار درد دل کردن و جنجال نمودن . (از آنندراج ). قصه کردن . بیان حال کردن : خوش آن زمان که دگر سوی بینی و شنوی چو من بگریه ٔ خون ماجرای خویش کنم . امیرخسرو (از آنندراج ). || گفتگو کرد...
-
بحث کردن
لغتنامه دهخدا
بحث کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاویدن . واکاویدن . || گفتگو کردن . مباحثه کردن . حجت آوردن . (ناظم الاطباء). || مباحثه . مطارحه . حجت آوردن : گفت تو بحث شگرفی می کنی معنیی را بند حرفی می کنی . مولوی .با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی ک...
-
مجادله کردن
لغتنامه دهخدا
مجادله کردن . [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزیدن . جنگ کردن : به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند.(اخلاق ناصری ). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تاریخ قم ص 11). || خصومت ورزیدن . ...
-
شفیقی
لغتنامه دهخدا
شفیقی . [ ش َ ] (اِخ ) از جمله ٔ شعرای قرن نهم هجری و منسوب به دربار سلطان یعقوب است . وی مردی فاضل و کامل بود و در مباحثه مجادله مینمود. بیت زیر از اوست :دلم زآن رشته ٔ جان را به تیر یار بربسته که نتواند ز جا پرواز کردن مرغ پربسته .(از مجالس النفائس...
-
دوچار
لغتنامه دهخدا
دوچار. [ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت . دوبار چهار. || دچار. ملاقات ناگهانی و بدون انتظار. (ناظم الاطباء). برخورد. رویاروی قرار گرفتن . ملاقات . (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). به معنی مقابل و به اظهار «وا...