کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایملک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایملک
لغتنامه دهخدا
مایملک . [ ی ُ / ی َ ل َ ] (اِ مرکب ) مال . دارایی : مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقهی ومدنی ) قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند، شامل دیون نمی شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
-
جستوجو در متن
-
دار و ندار
لغتنامه دهخدا
دار و ندار. [ رُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تمام هستی و مایملک کسی : دار و ندار من همین است .
-
هست و نیست
لغتنامه دهخدا
هست و نیست . [ هََ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کون و فساد. بودونبود. رجوع به ترکیب های مدخل هست شود. || تمام دارایی . مایملک : هست ونیست من همین خانه است ؛ جز این چیزی ندارم . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
ذات ید
لغتنامه دهخدا
ذات ید. [ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات ید فلان ؛ مایملک او. قلت ذات یده ؛ تنگ دست گردید.
-
ماملک
لغتنامه دهخدا
ماملک . [ م َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) دارایی و هر آنچه دارا و مالک باشند. (ناظم الاطباء). دارایی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مایملک .
-
مرعل
لغتنامه دهخدا
مرعل . [ م ُ رَع ْ ع َ ] (ع ص ، اِ) گزین مال . (منتهی الارب ). خیار و نیکو از مال . (از اقرب الموارد). بهترین ستور و دیگر مایملک . (ناظم الاطباء).
-
ثم
لغتنامه دهخدا
ثم . [ ث ُم م ] (ع اِ) قماش مشکهای آب و آوندها، مالهم ثم ّ و لا رم ّ. مایملک ثّما و لا رَمّا، هیچ ندارند. هیچ ندارد.
-
خربسیس
لغتنامه دهخدا
خربسیس . [ خ َ ب َ ] (ع ص ) سخت . محکم . سفت ، منه : ارض خربسیس ؛ زمین سخت . || شی ٔ غیرقابل ملاحظه : مایملک خربسیساً؛ چیزی ندارد. (منتهی الارب ).
-
دار و مدار
لغتنامه دهخدا
دار و مدار. [ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انتظام امور. || مایملک شخص . دارایی . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه «دار و ندار» است . رجوع به دار و ندار شود.
-
منصف دهلوی
لغتنامه دهخدا
منصف دهلوی . [ م ُ ص ِ ف ِ دِ ل َ ] (اِخ ) بابا خواجه ، ملقب به فاضل خان ، از شعرای هندوستان است . وی ابتدا از وزیران دولت تیموری دهلی بود اما تغییر احوال یافت و همه ٔ مایملک خود به فقرا بخشید و سفر حج اختیار کرد. پس از بازگشت در لاهور زاویه نشین شد ...
-
خرص
لغتنامه دهخدا
خرص . [ خ ُ ] (ع اِ) خَرص . رجوع به خَرص و خِرص شود. || حلقه ای از زر و سیم . || حلقه ٔ گوشواره . || حلقه ٔ خرد از زیور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شاخ خرمای بزرگ دورکرده . (منتهی الارب ). || میخ چوبی که بخیک درزنند. (منتهی الارب ) (از اقرب ...
-
باغ میشه
لغتنامه دهخدا
باغ میشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) نام محلی در تبریز که ظاهراً مردم این شهر بتحریک روسها و درباریهای طهران علیه عباس میرزا در واقعه ٔ«میرفتاح » در آنجا تجمع کرده بودند. قائم مقام در مکتوبی مینویسد : امروز که ما در برابر سپاه مخالف [ روس ] نشسته ایم و ما...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن فضل بن احمدبن احمدبن محمود ثقفی اصفهانی ، مکنی به ابوعبداﷲ (397 - 489 هَ . ق . / 1006 - 1096 م .) از رجال حدیث است . وی رئیس و بزرگ شهر اصفهان بود و علوم خود را در آن شهر و نیشابور و بغداد و حجاز فراگرفت و از ثروتمندترین مرد...
-
خرص
لغتنامه دهخدا
خرص . [ خ ِ ] (ع اِ) خَرص . خُرص . (منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خُرص شود. || حاصل از حرز. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). منه : کم خرص ارضک ؟ (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شتر سخت و قوی . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || نیزه ٔ باریک . ...