خرص . [ خ ِ ] (ع اِ) خَرص . خُرص . (منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خُرص شود. || حاصل از حرز. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). منه : کم خرص ارضک ؟ (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شتر سخت و قوی . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || نیزه ٔ باریک . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || خرس (به این معنی معرب از فارسی است ). (ناظم الاطباء). || زنبیل و انبان . || شی ٔ. چیز اندک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه : مایملک خرصاً؛ ای شیئاً.(از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حلقه ای از زر و سیم . || حلقه ٔ گوشواره . || حلقه ٔ خرد از زیور. || شاخ خرمای بزرگ دورکرده . || میخ چوبی که بخیک درزنند. || نیزه و سنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خرصان [ خ ِ / خ ُ ] .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.